گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

چشم گردنده او با همه کس می گردد

چون رسد دور به من، خود به هوس می گردد

زلف کژباز تو بابنده به صد بوالعجبی

پیش می آید هر لحظه و پس می گردد

از پی آنکه بگیرد سگ شبگرد مرا

فتنه اندر سر زلف چو عسس می گردد

جان که پیرامن خال سیهت می بیند

عنکبوتی ست که بر گرد مگس می گردد

شام تا صبح خیال تو بگردد در چشم

کس نگوید که درین خانه چه کس می گردد؟

دم نقد از لب تو باد به دست است مرا

کز نفس می زید و نیم نفس می گردد

خسروا، چون تو گلی را چه کند، آنکه بر غم

همه چون باد به دنباله خس می گردد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عرفی

عصمت از لعل لبت گرد هوس می گردد

فتنه مفروش که سیمرغ مگس می گردد

در بهاران همه کس همدم مرغ چمن اند

دل من هم نفس مرغ قفس می گردد

ناله ای می کشم از درد تو گاهی، لیکن

[...]

صائب تبریزی

دل هرکس که مقید به هوس می گردد

عنکبوتی است که عاجز ز مگس می گردد

چون شرر سر به هوا دل ز هوس می گردد

شعله سرکش ز هواداری خس می گردد

می شود دل ز پریشان سخنی زیر و زبر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه