گنجور

 
صائب تبریزی

نفس سرکش چه خیال است به فرمان گردد؟

سگ دیوانه محال است نگهبان گردد

با ضعیفان نظر لطف خدا بیشترست

روزی مور شکر خند سلیمان گردد

هوس بیجگر از ناز شود روگردان

عشق را چین جبین سلسله جنبان گردد

می گشاید دل غمگین به سبکدستی آه

گوهر اشک اگر سفته به مژگان گردد

می شود جمع به شیرازه خرمن آخر

تخم هر چند در آغاز پریشان گردد

بی ضرورت به سخن لب مگشا در پیری

که سخن پوچ ز افتادن دندان گردد

لطف حق بیش بود با نظر افتاده خلق

زال را شهپر سیمرغ مگس ران گردد

رهنوردان طلب بال و پر یکدگرند

موج را موج دگر سلسله جنبان گردد

می شود پیش مه روی تو خورشید سفید

کرم شب تاب اگر روز نمایان گردد

حیرت روی تو مهر لب صائب گردید

طوطی از آینه هر چند زبان دان گردد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode