گنجور

 
نظیری نیشابوری

پایمالم فتنه‌ای را هر که در شور آورد

بر سر راهم بلا از هر طرف زور آورد

تخم غم در آب و خاک من نکو بر می دهد

خرمنی حاصل کنم، گر دانه یی مور آورد

آن که شام زندگانی شمع بالینم نشد

کی پس از مرگم چراغی بر سر گور آورد؟

عشق و تشریف هم آغوشی، محالست این که کس

خلعت سلطان برای مفلس عور آورد

نی همین هنگامه رسوایی من شد بلند

عشق دایم بر سر بازار منصور آورد

حسن گل برقی به بستان زد که اکنون شاخ گل

بلبل و پروانه را مجروح و رنجور آورد

مجلس عشق از فروغ من «نظیری » روشن است

موسی از بهر چراغم آتش از طور آورد

 
 
 
صائب تبریزی

می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد

ناخدا را شور دریا بر سر شور آورد

چین زلف مشک بیزی کو، که از تحریک او

زخم کافر نعمتم ایمان به ناسور آورد

بی ادب پروانه ای دارم که جذب همتش

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
ادیب الممالک

باد نوروزی به بستان مشک و کافور آورد

ابر فروردین نثار از در منثور آورد

چهره گل آب و رنگ از روی غلمان میبرد

طره سنبل شکن بر گیسوی حور آورد

آن یکی یاقوت رخشان از بدخشان یافته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه