در روی زمین یک سر پر شور نمانده است
ته جرعه ای از کاسه منصور نمانده است
زنگار گرفته است دل اهل جهان را
در آینه هیچ نظر نور نمانده است
زان مصر حلاوت که شکر بود غبارش
امروز به جز نقش پی مور نمانده است
پیمانه ارباب تنعم شده لبریز
آوازه ای از کاسه فغفور نمانده است
از تلخی دشنام برون رفته حلاوت
نزدیکی دل با نگه دور نمانده است
زان شهد که سرمایه شیرینی جان بود
صائب به جز از نشتر زنبور نمانده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هم صومعه را فیض به دستور نمانده است
هم گوشه ی آتشکده را نور نمانده است
بی نشأ ذوقی نبود خفته و بیدار
در صومعه و میکده مخمور نمانده است
بیمار تو کش زندگی از شدت درد است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.