گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صائب تبریزی

رزق وسیع در قدم میهمان توست

هر کس که میهمان تو شد میزبان توست

نعمت شود زیاده به قدر زبان شکر

نخلی است این که ریشه آن در دهان توست

گر سایه ای به سوخته جانی فکنده ای

در آفتابروی جزا سایبان توست

آسودگی نتیجه ترک علایق است

پوشیدن نظر ز جهان دیده بان توست

در خاک و خون ترا نکشیده است تا زبان

در خامشی گریز که دارالامان توست

تیر دعای صافدلان نیست نارسا

هر نارسایی که بود در کمان توست

هر چند از رکاب تو دور افتاده ایم

دست ز کاررفته ما در عنان توست

غربت نمی کشی ز وطن هر کجا روی

از زیر بال خویش اگر آشیان توست

صائب ز نغمه تو شکرزار شد جهان

گفتار، حق خامه شیرین زبان توست

 
 
 
امیر معزی

ای آفتاب شاهی تخت آسمان توست

ملک زمین مسخر حکم روان توست

صاحبقران و خسرو روی زمین تویی

دولت همیشه رهبر و صاحبقران توست

گر مهرگان توست خجسته عجب مدار

[...]

سعدی

ای کآب زندگانی من در دهان توست

تیر هلاک ظاهر من در کمان توست

گر برقعی فرونگذاری بدین جمال

در شهر هر که کشته شود در ضمان توست

تشبیه روی تو نکنم من به آفتاب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه