گنجور

 
اهلی شیرازی

جان دادن از وفا هنر کوهکن بس است

حاجت بقصه نیست همین یکسخن بس است

ساقی رواج مدرسه و خانقه شکست

درصد هزار بتکده یک بت شکن بس است

تا زنده ام پلاس سگت پیرهن کنم

چو میرم از غم تو همینم کفن بس است

بوی گل وصال کجا میرسد بمن

بگشا قبا که نکهت ازین پیرهن بس است

من کشته توام چکنم معجز مسیح

حرفی بگو که یک سخنم زان دهن بس است

ما را بس این که در سر سرو تو رفت دل

معراج بلبلان سر سرو چمن بس است

اهلی اگر حکایت مجنون ز یاد رفت

حرفی ز داستان تو در انجمن بس است