پیشِ رخِ تو قصّهٔ یوسف حکایت است
شاهی که شد گدایِ تو صاحب ولایت است
ای تا جور شکسته دلان را عزیز دار
کز پادشه مرادِ رعیّت رعایت است
غم نیست گر ز بخت نیابد کفایتی
سرمایهٔ قبول تو ما را کفایت است
روزم به شب رسید و خیالت ز سر نرفت
یاریّ او نگر تو به ما تا چه غایت است
جان از عنا و رنجِ خمارم به لب رسید
ساقی بیار باده که روز عنایت است
پیش لبش مگوی خیالی حدیث قند
جایی که لعل اوست چه جای کنایت است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وصف مقام و عظمت معشوق خود میپردازد و او را همچون یوسف در داستانهای قدیمی تمجید میکند. میگوید که این معشوق قادر است رنج کشیدگان را یاری کند و نگرانیهای روزگار بر او اثر نمیگذارد. شاعر نیز از غم و رنج خود میگوید و از ساقی میخواهد که بادهای بیاورد تا لحظات خوشی بیافریند. در نهایت، شاعر تأکید میکند که در جایی که معشوق حاضر است، دیگر نیازی به کنایه و اشاره نیست.
هوش مصنوعی: در برابر زیبایی تو، داستان یوسف به چشم میآید؛ شاهی که به خاطر تو از مقام خود پایین آمد و به گدایی تو افتخار میکند.
هوش مصنوعی: ای کسی که شکستهدلان را گرامی میداری، بدان که رعایت و توجه به مردم از ویژگیهای پادشاهان است.
هوش مصنوعی: نگران نباش اگر از جانب سرنوشت به اندازه کافی شایستگی تو را به دست نیاوریم، زیرا همین که تو ما را قبول داشته باشی برای ما کافی است.
هوش مصنوعی: روزها از پی هم میگذرد و فکر تو از ذهنم نمیرود. ای یار، تو به ما نگاه کن و ببین که این وضعیت به کجا خواهد رسید.
هوش مصنوعی: جانم از غم و ناراحتی به آخر رسیده است. ای ساقی، باده بیاور که امروز روز بخشش و نعمت است.
هوش مصنوعی: در برابر لب او، از خیال شیرینیها صحبت نکن، زیرا جایی که لب اوست، نیازی به اشاره و کنایه نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حسنت چو اشتیاق دلم بینهایت است
وز عاشقان فراغت یارم به غایت است
با چشم مست و زلف پریشان نهادِ او
همرنگ میشویم چه جای کنایت است
عارف ز حال گوید و عالم ز دیگران
[...]
از آه، حسن را خطر بی نهایت است
خط بر چراغ حسن تو دست حمایت است
بیدار از نسیم قیامت نمی شود
در هر دلی که ناله نی بی سرایت است
ذرات را به وجد درآورد آفتاب
[...]
گم کرده را تیه ضلال از هدایت است
هر دل که بی محبت شاه ولایت است
شاها تویی که از پی تنسیق عالمت
سر رشتهٔ نظام به دست کفایت است
هر دشمنی که تهمت جرأت به خویش بست
[...]
هر شعله آه دل الفی زین روایت است
هر قطره اشک خون نقطی زین حکایت است
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.