فغان که گرد سر او نمی توانم گشت
چو زلف بر کمر او نمی توانم گشت
همیشه گرد دلش بی حجاب می گردم
اگر چه گرد سر او نمی توانم گشت
ز بس که تیر نگاهش بلند پروازست
ز دور در نظر او او نمی توانم گشت
مرا ز بی پر و بالی غمی که هست این است
که گرد بام و در او نمی توانم گشت
ازان ز هر دو جهان بیخبر شدم صائب
که غافل از خبر او نمی توانم گشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.