تر نسازد گریه های ابر نیسانی مرا
جوهر دیگر بود در گوهرافشانی مرا
چون نباشم یک سر و گردن بلند از آفتاب؟
می کند زخم تو بر گردن گریبانی مرا
گر نمی شد دانه خال تو خضر راه کفر
سبحه می انداخت در دام مسلمانی مرا
در قیامت هم نخواهم از عتابش شکوه کرد
زین زبان بندی که کرد آن چین پیشانی مرا
عشق تا دست نوازش بر سر دوشم کشید
عمر چون کاکل به سر شد در پریشانی مرا
از هوا گیرد خطر را کشتی من چون حباب
هر نسیمی می تواند کرد طوفانی مرا
ظاهرم گو جلوه گاه صورت دیبا مباش
بس بود آیینه سان تشریف عریانی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و پیچیده شاعر اشاره دارد. او از درد ناشی از عشق و جدایی میگوید و به نوعی به زخمهایی که عشق بر روحش میزند اشاره میکند. شاعر درک میکند که جدایی و غم، بخشی از زندگی است و گرچه در برابر آن مقاومت میکند، نمیتواند از تأثیرات آن بر خود فرار کند. او با زبانی زیبا و تصویری، به شکوه و زیبایی عشق و همچنین عذابهای ناشی از آن پرداخته و نشان میدهد که عشق میتواند زندگی را دستخوش طوفان کند. در نهایت، او بر این باور است که حتی در قیامت، از آنچه بر او رفته است شکایت نخواهد کرد و به عریانی و آسیبپذیری خود افتخار میکند.
هوش مصنوعی: بارش باران در فصل بهار به من نمیچسبد؛ چرا که احساسات و درون من چیز دیگری است و برای بروز آنها نیاز به شرایط خاصی دارم.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که من در برابر آفتاب، سر و گردن بلندی نداشته باشم؟ چون زخم تو بر گردن لباس من میافتد.
هوش مصنوعی: اگر وجود دانهی خال تو نبود، خضر (نماد راهنمایی) به راحتی در مسیر کفر، تسبیح میکرد و مرا در دام مسلمانی رها میکرد.
هوش مصنوعی: در روز قیامت هم از انتقاد و خشم او شکایت نخواهم کرد، چون با این زبانبندی که بر پیشانیام نهفته است، همه چیز را در خود میپذیرم.
هوش مصنوعی: عشق وقتی با محبت و نوازش به من نزدیک شد، عمرم مانند موهایی که بر سرم پراکنده است، در هم و برهم شد.
هوش مصنوعی: کشتی من به راحتی در برابر خطرهای ناشی از باد قرار دارد، زیرا مانند حبابی است که هر وزش بادی میتواند آن را به طوفانی بزرگ تبدیل کند.
هوش مصنوعی: ظاهر من را به عنوان جلوهای از زیبایی نپندار، زیرا همین که آیینهای برای نمایش عریانی و بدون پوششم باشی، کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
حق خدمت دارم اندر دولت تو سالها
گر کس دیگر نمیداند همی دانی مرا
تا قیامت فخر من باشد که اندر بزم خویش
[...]
آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
[...]
ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی
کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا
درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل
گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا
آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام
[...]
کفر عشقت می کند منع از مسلمانی مرا
بند زلفت می کند جمع از پریشانی مرا
آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثیر کرد
هرگز آن حاصل نیاید زین مسلمانی مرا
پادشاه عشق اسیرم کرد و گفتا بعد ازین
[...]
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم
نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
در سر زلف تو کردم، عمر و آن عمر عزیز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.