ای نسیم صبحدم بگذر بخاک درگهی
کز غبارش چشم جان گشتست نورانی مرا
درگه آنکس که تصدیقش کند قاضی عقل
گر کند دعوی که میزیبد جهانبانی مرا
آصف ثانی علاء ملک و دین کز احتشام
یاد داد ایامش ایام سلیمانی مرا
آفتاب ملک و ملت آسمان داد و دین
آنکه آید ذات پاکش ظل یزدانی مرا
چون زمین بوسیده باشی قصه ابن یمین
عرضه کن تا از تو باشد منت جانی مرا
کو بهجرت استجازت کردم از درگاه تو
تا بلطف از تنگنای عیش برهانی مرا
اینسخن دیدم که نامد رأی انور را پسند
وز جبینش گشت پیدا خشم پنهانی مرا
یعلم الله کین از آن کردم که گفتم من کیم
تا بپیش خویش خوانی یا ز پس رانی مرا
ورنه آندم یابم آزادی ز بند روزگار
کز عداد بندگان خویش گردانی مرا
حاش لله کز گدائی درت تا زنده ام
دور گردم ور بود امید سلطانی مرا
هم درینمعنی ز درج غیر دری یافتم
بر فشانم چون بدست آمد بآسانی مرا
خاک درگاه تو نفروشم بملک هر دو کون
آنچنان نادان نیم آخر تو میدانی مرا
جاودان اقبال بادت تا بفضل کردگار
از سپهر ظلم پرور داد بستانی مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از نسیم صبح خواسته است تا از درگاه الهی بگذرد، چرا که با غبار آن درگه، چشم و جان او نورانی شده است. او به قاضی عقل اشاره میکند که اگر کسی دعوی کند که میتواند جهان را به سمت او هدایت کند، باید تصدیق کند که فقط خالق و خداوند متعال شایسته این مقام است. شاعر به آصف ثانی و سلیمان اشاره میکند و از عظمت و احترام آنها یاد میکند.
سپس به نور و هدایت الهی میپردازد و میگوید که اگر گلتوقس در او باشد، باید او را یاد کند و از تنگناهای زندگی نجات دهد. شاعر در دل خود میافزاید که از درگاه پروردگارش چیزی جز پاکی و محبت نمیخواهد و از او میخواهد تا او را از بندهای دنیا آزاد کند. او تأکید میکند که هرگز حاضر نیست خاک درگاه خدا را به هیچ سلطنتی بفروشد. در نهایت، شاعر دعا میکند که خداوند او را همواره در سایه رحمت و لطف خود نگه دارد.
هوش مصنوعی: ای نسیم صبحگاهی، بگذر از خاکی که اینجا حضور دارد، چرا که با غبارش چشمان جان من روشن و پرنور شده است.
هوش مصنوعی: درگاه کسی که عقل او را تصدیق کند، اگر قاضی ادعا کند که شایستهی رهبری و فرمانروایی بر جهان هستم.
هوش مصنوعی: آصف، قدرت و عظمت پادشاهی و دین را به من آموخت، روزهایی که شرافت و بزرگواری به یاد سلیمان بود.
هوش مصنوعی: خورشید بر مملکت و ملت نور افشانی کرد و آسمان و دین به آنان عطا شد. هر که بیاید، وجود مقدسش سایهای از آسمان الهی بر من خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر زمین را بوسیده باشی، داستان ابن یمین را بگو تا من نیز از تو سپاسگزار باشم.
هوش مصنوعی: من به درگاه تو دعا کردم تا با لطف خودم را از تنگنای زندگی رهایی بخشی.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که من دیدم که نظر و رأی شخصی به نام انور مورد توجه واقع نشد و از حالت چهرهاش، حس خشم و نارضایتی پنهان او کاملاً آشکار شد.
هوش مصنوعی: خداوند میداند که من چه کردهام وقتی که گفتم کیستم، تا تو مرا به سوی خود بخوانی یا از خود برانی.
هوش مصنوعی: اگر به من آزادی بدهی و از گرفتارهای زندگی نجاتم دهی، من را از شمار بندگان خود خارج کن.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، به خاطر فقر و گدایی نزد تو تا زمانی که زندهام دور نمیشوم، اگرچه به من امید سلطنت بدهی.
هوش مصنوعی: من در همین مفهوم از دیگران غیر از دریا دریافتم، چون به آسانی به دستم رسید و میخواهم آن را بهراحتی بیان کنم.
هوش مصنوعی: من هرگز خاک درگاه تو را با پادشاهی جهان عوض نخواهم کرد، چون در نهایت هیچکس به اندازه تو مرا نمیشناسد.
هوش مصنوعی: این دنیا همیشه به تو روی خوش نشان دهد و از رحمت خداوند، از آسمانی که تاریکی و ظلم را به همراه دارد، به من عدالت و حق را ارزانی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خداوندی که چون در بزم بنشانی مرا
از بلا و محنت ایام برهانی مرا
حق خدمت دارم اندر دولت تو سالها
گر کس دیگر نمیداند همی دانی مرا
تا قیامت فخر من باشد که اندر بزم خویش
[...]
آخر ای ماه پری پیکر، که چون جانی مرا
در فراق خویشتن چندین چه رنجانی مرا؟
همچو الحمدم فکندی در زبان خاص و عام
لیک خود روزی بحمدالله نمیخوانی مرا
ای که در خوبی به مه مانی چه کم گردد زتو
[...]
کفر عشقت می کند منع از مسلمانی مرا
بند زلفت می کند جمع از پریشانی مرا
آن صفا کز کفر عشقت در دلم تأثیر کرد
هرگز آن حاصل نیاید زین مسلمانی مرا
پادشاه عشق اسیرم کرد و گفتا بعد ازین
[...]
ای که بر من میکشی خط و نمیخوانی مرا!
بر مثال نامه، بر خود چند پیچانی مرا؟
راندهاند روز ازل، بر ما بناکامی، قلم
نیستم، کام دل آخر تا به کی رانی مرا؟
در سر زلف تو کردم، عمر و آن عمر عزیز
[...]
بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا
چون قلم تا کی به فرق سر بگردانی مرا
چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر
این چنین نادان نِیَم آخر تو می دانی مرا
شاهبازِ وصل ما در دست تو قدری نداشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.