گنجور

 
ادیب الممالک

خدایگانا ای آنکه شاهد ظفرت

بکاخ بخت قرین با عروس اقبال است

ز سعی و همت و رای تو ملک و دولت و دین

هژیر و فرخ و فرخنده و قوی حال است

رخت معاینه ماند بآفتاب منیر

دلت چون قلزم و دستت چو ابر هطال است

به پیش بحر عطای تو ابر قطره شود

بر ترازوی جود تو کوه مثقال است

به حضرت تو رهی را شکایتی پنهان

ز چاکران درت بر سبیل اجمال است

در آن برات که فرمودیم بخازن جیب

علی الدوام پی دفع وقت و اهمال است

حریف پنجه این پهلوان مردافکن

نه گیو گودرزستی نه رستم زال است

مرا تقاضا زین کس که آبرویش نیست

درست بیختن آب جو بغربال است

بخاک پای عزیز تو ای شه از کم و بیش

جز این حدیث نرانم که جزو امثال است

نصیب ما به جهان دوغ و ترب هم نشود

که صرف جیب خداوند دست بقال است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode