بهر قتل ما کمر آن حسن بی اندازه بست
دفتر گل را خس و خاشاک ما شیرازه بست
بی دماغان جنون را رام کردن مشکل است
سوخت لیلی، محمل خود تا بر این جمازه بست
سوخت چون خال از فروغ عارض گلگون او
از شفق آن کس که بر خورشید تابان غازه بست
آب شد از انفعال پیچ و تاب زلف او
موج بر آب روان چندان که نقش تازه بست
جمع نتوانست کردن این دل صد پاره را
آن که اوراق خزان را بارها شیرازه بست
نه همین صائب بلند آوازه گشت از حرف عشق
صاحب گلبانگ شد هر کس که این آوازه بست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساس عمیق شاعر نسبت به عشق و عواطف انسانی است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و طبیعی، به توصیف عشق و عذابهای ناشی از آن میپردازد. او به نوعی به روح عاشقانه و دردآور این احساس اشاره میکند و به معضلاتی که با آن مواجه است، مانند بیمقداری عشق، عذاب دوری و فراز و نشیبهای آن، میپردازد. در نهایت، به این نکته اشاره میکند که عشق واقعی و عمیق چه تاثیرات شگرفی میتواند در زندگی افراد داشته باشد و چه کیفیتی به آن میبخشد.
هوش مصنوعی: به خاطر کشتن ما، آن زیبای بینظیر خود را آماده کرده است و به مانند خس و خاشاک، ما را به هم پیوسته است.
هوش مصنوعی: کنترل کردن جنون برای افرادی که بیتوجهند، کار دشواری است. لیلی دچار سوختن شده و تا زمانی که بر این اشیاء سوار باشد، نمیتواند راحتی پیدا کند.
هوش مصنوعی: چون لکهای که به نور چهرهی سرخ او سوخته است، او مانند کسی است که به خورشید درخشان نگاه خیره کرده و دچار دردی شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر تأثیر و زیبایی پیچ و تابهای موی او، آب به شدت متلاطم و موجدار شد و به این ترتیب، نقشهای تازهای بر روی آب ظاهر گردید.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانست این دل شکسته و پراکنده را درست کند، مگر کسی که بارها توانسته است اوراق خزان را به هم ببندد.
هوش مصنوعی: صائب به خاطر عشق شهرت پیدا نکرد، بلکه هر کسی که این آوازه و نام را به خود اختصاص داد، توانست به محبوبیت برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باز با مرغ سحر خوان غنچه عهد تازه بست
دفتر گل را به عنوان وفا شیرازه بست
جذب آب و سبزه بیرون برد گل رویان شهر
محتسب هرچند از غیرت در دروازه بست
جوش مستان و خروش رود و گلبانگ هزار
[...]
از زبان من غرض گو گرنه حرفی تازه بست
بار اوراق تغافل را چرا شیرازه بست؟
ای که گویی نیست با معشوق کاری عشق را
محمل لیلی که غیر از عشق بر جمازه بست؟
در تماشای در و دیوار کوی ساقیان
[...]
باز با مژگان ما سیلاب عهدی تازه بست
کوتوال چرخ از آهم در دروازه بست
صرصر آسودگی بازم پریشان کرده بود
گردباد عشق اجزای مرا شیرازه بست
بسکه میبالد ز ذوق خود نگنجد در نیام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.