در تعلق کوه آهن در شمار سوزن است
در تجرد سوزنی همسنگ کوه آهن است
پاک کن دل را، ز دست انداز چرخ آسوده شو
تا بود در تخم غش، سر گشته پرویزن است
پاک گوهر را نباشد روزی از خاک وطن
سنگ بندد بر شکم یاقوت تا در معدن است
تا لب نانی به دست آرم چه خونها می خورم
دست کوته را تنور رزق چاه بیژن است
گفتگوی عشق را از عقل پنهان داشتن
راز را آهسته پیش گوش سنگین گفتن است
دل در آزارست تا با عقل و هوش آمیخته است
شعله فریادی است تا آب و نمک در روغن است
چون نگیرد آه را دل در فضای آسمان؟
دوزخ دود سبکرو، خانه بی روزن است
عقل سست از پرده ناموس چون آید برون؟
پای خواب آلود را سد سکندر دامن است
بر غبار دیده ما آستین خواهد کشید
آن که یک روشنگر او نکهت پیراهن است
رشته پیوند بگسل از سپهر تنگ چشم
عقده می افتد به کار رشته تا با سوزن است
روزگار از نطفه مردان عقیم افتاده است
مردم از بهر چه می گویند شب آبستن است؟
رزق بی کوشش نمی آید به کف، حرف است این
نیم نانی می رسد تا نیم جانی در تن است
صبح کز خون صباحت روی خود را شسته است
داغ آن چاک گریبان و بیاض گردن است
این غزل را از حکیم غزنوی بشنو تمام
تا بدانی نطق صائب پیش نطقش الکن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل به بررسی تضادها و چالشهای زندگی میپردازد. در ابتدا، به تمایز میان چیزهای ظاهری و باطنی اشاره میکند، مانند کوه آهن و سوزن. شاعر بر لزوم پاکسازی دل از فشارهای زندگی تأکید میکند تا بتوان به آرامش دست یافت. وی همچنین بیان میکند که برای به دست آوردن روزی، انسان باید تلاش کند و زحمت بکشد. عشق و عقل نیز در تضاد با یکدیگر هستند و فریاد دل در این میان گم شده است. در نهایت، شاعر به بیتوجهی به رازهای عشق و ناتوانی عقل در درک عمیق زندگی اشاره میکند و از مخاطبان میخواهد که به سخنان او گوش دهند تا معنای عمیقتر وجود انسان را دریابند.
هوش مصنوعی: در دنیای مادی، چیزی که به ظاهر بزرگ و اهمیت دارد، مانند کوه آهن، در حقیقت در مقایسه با حقیقتی عمیقتر و سادهتر، مثل سوزن، چندان از ارزش و اندازهای برخوردار نیست. در عوض، در جنبههای والاتر و مجرد زندگی، حتی یک سوزن هم میتواند به اندازه یک کوه آهن اهمیت پیدا کند.
هوش مصنوعی: دل خود را از آلودگیها پاک کن و از چرخ گردون که به انسان فشار میآورد، رهایی یاب. تا زمانی که در افکار بیهدف و نادرست غرق هستی، دچار سردرگمی میشوی.
هوش مصنوعی: سنگهای قیمتی مانند یاقوت، در هنگام استخراج از زمین تحت فشار و محدودیتهایی قرار دارند. اما اصل و ماهیت گرانبها و بیعیب آنها هیچگاه از خاک وطن دور نخواهد شد و همیشه در دل طبیعت زیبا و پاک باقی خواهند ماند.
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن یک لقمه نان چقدر باید زحمت بکشم و از سختیها بگذرم؛ در حالی که دستم کوتاه است و منبع روزیام مانند تنور گرم و پر از زحمتهای عمیق است.
هوش مصنوعی: عشق را نمیتوان با عقل در میان گذاشت و باید رازهای آن را آرام و به تدریج گفت، زیرا این کار به معنای سنگین و دشواری است.
هوش مصنوعی: دل در عذاب و رنج است چرا که با عقل و هوش ترکیب شده است. این شعله فریاد میزند، همانطور که آب و نمک نتوانند در روغن حل شوند.
هوش مصنوعی: چرا دل در آسمان نمیتواند از شدت آه جلوگیری کند؟ دوزخ همچون دودی سبک، جایی است که هیچ نوری به آن راه ندارد.
هوش مصنوعی: عقل ضعیف چگونه میتواند از صحت و امانت بیرون بیفتد؟ پای خسته نمیتواند از دامنه سکندر عبور کند.
هوش مصنوعی: آن کسی که نورانی است و بویی خوش از پیراهنش میآید، بر غبار چشمان ما دست میکشد و ما را پاک میکند.
هوش مصنوعی: اگر پیوند و رشتههای ارتباطی را از آسمان محدود و تنگ خارج کنیم، مشکل و افسردگی بروز میکند، چون تا زمانی که سوزن وجود دارد، این رشتهها کارایی دارند.
هوش مصنوعی: دوران به گونهای شده که مردان قدرت باروری و زایندگی ندارند، اما مردم با خیال واهی خود تصور میکنند که شب، به زودی چیزی جدید و مهم به دنیا خواهد آورد.
هوش مصنوعی: معنای این بیت بیانگر این است که هر چیزی که به دست میآید، نیازمند تلاش و کوشش است و بدون زحمت، کسی نمیتواند به روزی و رزق خود برسد. همچنین اشاره دارد که تا زمانی که انسان جانی در بدن دارد، باید به دنبال تامین نیازهای خود باشد، چون بدون تلاش، حتی نان اندکی هم به دست نمیآید.
هوش مصنوعی: صبح، که چهرهاش را با خون زیباییاش شسته، نشان داغی بر گریبان و سفیدی گردنش به جا مانده است.
هوش مصنوعی: این غزل را از حکیم غزنوی بهطور کامل بشنو تا متوجه شوی که سخنان صائب در مقایسه با او چقدر ناچیز و بیاثر است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روی آن تُرک جهان آرای ماه روشن است
زلف او در تیره شب بر ماه روشن جوشن است
تاکه او را جوشن است از تیره شب بر طرف ماه
راز من در عشق او پیدا چو روز روشن است
تا گلی نو بشکفد هر ساعتی بر روی او
[...]
تا خیال آن بت قصاب در چشم من است
زین سبب چشمم همیشه همچو رویش روشن است
تا بدیدم دامن پر خونش چشم من ز اشگ
بر گریبان دارم آنچ آن ماه را بر دامن است
جای دارد در دل پر خونم آن دلبر مقیم
[...]
اینزمان کز آسمان تابنده ماه بهمن است
زال زرگر نیست آتش از چه تیغش زاهن است
آتش اندر خرمن ما زد رخت وین روشن است
خال مشکین تو بر رخ دانه ای زین خرمن است
آن رخ نازک چو آب از دیده رفت اما هنوز
نقش خالت چون سیاهی مانده در چشم من است
تو مرا چشمی و تا بر بام و روزن آمدی
[...]
نرگس رعنا اگر چشم و چراغ گلشن است
لاله یی کز خون دل دارد نشان چشم من است
حاجت گفتن ندارد حال من ای شمع حسن
قصه جانسوزی پروانه حرفی روشن است
دست چون در خون من دارد! اگر با دیگری
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.