نه چون بید از تهیدستی درین گلزار می لرزم
که بر بی حاصلی می لرزم و بسیار می لرزم
ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی
ز بیم چشم بد بر دیده بیدار می لرزم
در دولتسرای نیستی می آورد دهشت
ز بیم جان نه چون منصور زیر دار می لرزم
خطر از سبزه بیگانه بسیارست گلشن را
ز خط بر عارض گلرنگ او بسیار می لرزم
به مستی می توان بر خود گوارا کرد هستی را
درین میخانه به هر کس که شد هشیار می لرزم
نیم ایمن بر آن تنگ دهان از خال شبرنگش
ازین غماز بر گنجینه اسرار می لرزم
به چشم ناشناسان گوهرم سیماب می آید
ز بس بر خویشتن از سردی بازار می لرزم
نه بهر جان بود لرزیدنم چون مردم بیدل
ز جان سختی بر آن شمشیر بی زنهار می لرزم
حضور خیره چشمان حسن را بی پرده می سازد
نسیمی را چو می بینم در آن گلزار می لرزم
نه از پیری مرا این رعشه افتاده است بر اعضا
به آب روی خود چون ساغر سرشار می لرزم
اگرچه چون شرار از سنگ دارم مهر خاموشی
ز بی ظرفی همان بر خرده اسرار می لرزم
ز بیکاری نه مرد آخرت نه مرد دنیایم
به هر جانب که مایل گردد این دیوار می لرزم
ز زخم داس بر خود خوشه در خشکی نمی لرزد
به عنوانی که من زین چرخ کج رفتار می لرزم
تجرد در نظرها تیغ چو بین را سبک سازد
نه از دلبستگی بر جبه و دستار می لرزم
ز سنگ کودکان بر خود نلرزد نخل بارآور
به عنوانی که من زین خلق ناهموار می لرزم
کند بیتاب اندک پیچ و تابی رشته جان را
بر آن موی میان از پیچش زنار می لرزم
به زنجیر تعلق گرچه محکم بسته ام دل را
نسیمی گر وزد بر طره دلدار می لرزم
ندارد درد بی درمان به جز تسلیم درمانی
ز تدبیر طبیبان بر دل بیمار می لرزم
ندارد چهره پوشیده رویان تاب رسوایی
ز غیرت سخت بر فرهاد شیرین کار می لرزم
به صد زنجیر اگر بندند اعضای مرا صائب
چو آب از دیدن آن سرو خوش رفتار می لرزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از احساس لرزشی که به دلایل مختلف در خود تجربه میکند، سخن میگوید. او بیان میکند که این لرزش نه ناشی از فقر و تهیدستی است، بلکه به خاطر عدم تحقق اهداف و آرزوهایش است. همچنین، لرزش او ناشی از بیخوابی، ترس از بدیها و خطرات زندگی، و دلایل دیگر است. او به مسائلی چون تنهایی، بیپناهی، و فشارهای اجتماعی نیز اشاره میکند و نشان میدهد که در برابر زیباییها و محبتهای زندگی نیز نمیتواند بیاحساس باشد. این شعر نشاندهندهٔ درد و رنجی عمیق است که شاعر در زندگی خود احساس میکند و میتواند نماد ناپایداری و عدم امنیت وجود انسان باشد.
هوش مصنوعی: من همچنان که در این باغ از فقر و نداشتن میلرزم، به خاطر بی نتیجه بودن تلاشهایم نیز ترسیدهام و این لرزش در من بسیار شدید است.
هوش مصنوعی: به خاطر بیخوابی، مانند ستارههای شب از نگرانیهای بینایی و چشم بد، از دیده بیدار خود به شدت میترسم و لرزیدن میکنم.
هوش مصنوعی: در زندگی دنیوی، از ترس مرگ به هیجان میآیم و نمیلرزم مانند منصور که در زیر دار به اوج خوف و نگرانی رسیده بود.
هوش مصنوعی: خطرات زیادی از گیاهان بیگانه وجود دارد، بنابراین من به شدت نگران زیبایی و جلوهگری گلهای رنگارنگ این باغ هستم.
هوش مصنوعی: در حالتی که مست هستم، میتوانم وجود خود را در این میخانه به راحتی بپذیرم. اما به هر کسی که به حالت هوشیاری برگردد، من میلرزم و احساس ترس میکنم.
هوش مصنوعی: نیمه مطمئن به آن دهان باریک هستم، زیرا خال زیبایش مرا به یاد رازهای پنهان و گنجینههای اسرار میاندازد و از این موضوع لرزان و نگرانم.
هوش مصنوعی: در نگاه کسانی که مرا نمی شناسند، من مانند یک گوهر با ارزش به نظر میرسم. اما از آن جا که در دل خود با سردی و دوری از بازار زندگی میلرزم، این شکوه و درخشش را احساس نمیکنم.
هوش مصنوعی: من از ترس جان نمیلرزم، بلکه مانند کسی که دلش شکسته، به خاطر استقامت بر تیغ بیرحم لرزیدم.
هوش مصنوعی: وقتی نسیمی را در باغ گل میبینم، به خاطر زیبایی خیرهکننده چشمان حسن، دلم میلرزد و تحت تأثیر قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: این لرزیدن که بر تنم افتاده، ناشی از پیری نیست، بلکه به خاطر تأثیر آب روی صورتم است که به گونهای مرا به وجد میآورد و مثل ساغری پر از شراب میلرزم.
هوش مصنوعی: هرچند که مانند شعلهای از سنگ دچار التهاب و تلاطم هستم، اما به خاطر نداشتن ظرفیت مناسب، در برابر اسرار و رازها به شدت مضطرب و لرزان هستم.
هوش مصنوعی: این فرد به دلیل بیکاری و عدم فعالیت، نه در زندگی دنیا و نه در زندگی آخرت جایگاهی ندارد. او به هر سمت که توجه کند یا به هر سمت برود، احساس عدم ثبات و ناپایداری میکند.
هوش مصنوعی: از زخم چنگال سرنوشت، خوشه در خشکی نمیلرزد، اما من از رفتار نادرست این دنیا میلرزم.
هوش مصنوعی: برخی از آدمها وقتی به دور از وابستگیها و تعلقات به عرش معنا میرسند، قدرت تفکر و بررسیشان کاهش مییابد. من اما از عشق و دلبستگیها به شدت تاثیر میپذیرم و در زمانهای خاص، احساس ناپایداری میکنم.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که نخل بارآور به ثبات و استقامت خود ادامه میدهد و از سنگهای کوچک و کماهمیت نمیترسد، اما من، به عنوان یک انسان، از این دنیای ناسازگار و ناهموار میلرزم و تحت تأثیر قرار میگیرم.
هوش مصنوعی: دل آرام و بیقرار است و اندکی دچار تزلزل میشود. وقتی که موهای میان هر زنار یا گیسویی پیچ میخورد، احساس لرزشی در درونم به وجود میآید.
هوش مصنوعی: با اینکه به زنجیر مشغولیتها و وابستگیها بسته شدهام، اما اگر نسیمی سبک بر موهای عشق بوزد، قلبم به لرزه در میآید.
هوش مصنوعی: دردی وجود ندارد که درمانی برای آن نباشد، به جز تسلیم به سرنوشت. تدبیر پزشکان برای دل بیمار ناکافی است و من از این وضعیت میلرزم.
هوش مصنوعی: افرادی که چهره خود را پوشاندهاند، برای فرهاد که عاشق شیرین است، از غیرت و شرافت خود نمیتوانند رسوایی را تحمل کنند و به همین دلیل به شدت نگران و مضطرب هستند.
هوش مصنوعی: هرچند اگر صد زنجیر هم به بدنم ببندند، من از دیدن آن سرو زیبای خوش رفتار مانند آب میلرزم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
که بر بیحاصلی میلرزم و بسیار میلرزم
ز بیخوابی مرا چون چشم انجم نیست پروایی
ز بیم چشم بد بر دیدهٔ بیدار میلرزم
به مستی میتوان بر خود گوارا کرد هستی را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.