رئیس و سید شرق و خراسان
جمال تو سعادت را سعادت
چو خواهی کت سعادت بیش گردد
همی کن مر سعادت را اعادت
همه شغل تو در علم است و در عدل
دو بینم یا اضافت یا افادت
زبان تو نعم گویی است کز جود
نگویی لا به جز لای شهادت
شگفتی نیست کز همت به محشر
ببخشی برگنه کاران عبادت
اگر فعل از ارادت حاصل آید
هنر فعل است و کلک تو ارادت
ز لفظ بکر تو زاید معانی
عجب باشد ز دوشیزه ولادت
تو داری در علو مدح معلا
معالی را چه باشد زین زیادت
بدین ذکر و بدین نظم و بدین نطق
چو من نایند اهل استفادت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز بس خونها که می ریزی به غمزه
شمار کشتگان ناید به یادت
گر از خون ریختن شرمت نیاید
ز رنج غمزه باری شرم بادت
برهنه کرد صورتشان ز مادت
سراسر رهنمایان سعادت
دل از دولت همیشه شاد بادت
که ما شادیم تا بینیم شادت
تو آنی کز خرد چیزی نماندست
درین گیتی که آن ایزد ندادت
ستوده سیرت و پاکیزه طبعت
[...]
فلک در نیکوئی انصاف دادت
سرگردن کشان گردن نهادت
جهان از فتنه آبستن شد آن روز
که مادر در جهان حسن زادت
جهانی نیم کشت ناوک توست
[...]
زبانم را چنان ران بر شهادت
که باشد ختم کارم بر سعادت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.