ادیب صابر » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲

رئیس و سید شرق و خراسان

جمال تو سعادت را سعادت

چو خواهی کت سعادت بیش گردد

همی کن مر سعادت را اعادت

همه شغل تو در علم است و در عدل

دو بینم یا اضافت یا افادت

زبان تو نعم گویی است کز جود

نگویی لا به جز لای شهادت

شگفتی نیست کز همت به محشر

ببخشی برگنه کاران عبادت

اگر فعل از ارادت حاصل آید

هنر فعل است و کلک تو ارادت

ز لفظ بکر تو زاید معانی

عجب باشد ز دوشیزه ولادت

تو داری در علو مدح معلا

معالی را چه باشد زین زیادت

بدین ذکر و بدین نظم و بدین نطق

چو من نایند اهل استفادت