سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۷ مردکی غرقه بود در جیحون در سمرقند بود پندارم بانگ میکرد و زار مینالید که دریغا کلاه و دستارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: مردی در جیحون غرق شده بود و در سمرقند به سر میبرد. او با صدای بلند ناله میکرد و افسوس میخورد که کلاه و دستارش را گم کرده است.
هوش مصنوعی: مردی در جیحون غرق شده بود و من فکر میکنم او در سمرقند بود.
هوش مصنوعی: صدای آن شخص بلند بود و با بغض و افسوسی نالیده بود که ای کاش کلاه و دستار من را نداشتم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مهر ایشان بود فیا وارم
غمتان من بهر دو بگسارم
روز تا شب ز غم دل افگارم
همه شب تا به روز بیدارم
به دل شخص جان همی کاهم
به دل اشک خون همی بارم
روز و شب یک زمان قرارم نیست
[...]
هیچ دانی که چون گرانبارم
به غم دیگران گرفتارم
زیر بار غمی گرفتارم
کاندرو دم زدن نمیآرم
عمر و عیشم به رنج میگذرد
من از این عمر و عیش بیزارم
در تمنای یک دمی بیغم
[...]
بخدائی که مهر معرفتش
کرد توفیق عقل بیدارم
برسولی که روز حشر امید
بخدا و شفاعتش دارم
که اگر من از انچه بیتو گذشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.