غزل ۵۹
یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
به خداوندی و فضلت که نظر بازنگیری
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی
یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری
گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم
هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری
گر به نومیدی ازین در برود بندهٔ عاجز
دیگرش چاره نماند که تو بیشبه و نظیری
دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم
که کریمی و حکیمی و علیمی و قدیری
خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی
خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری
حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی
بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری
گر همه خلق به خصمی به در آیند و عداوت
چه تفاوت کند آن را که تو مولا و نصیری
همه را ملک مجازست بزرگی و امیری
تو خداوند جهانی که نه مردی و نه میری
سعدیا من ملکالموت غنیام تو فقیری
چاره درویشی و عجزست و گدایی و حقیری
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | خواتیم | منبع اولیه: ویکیدرج | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
تصاویر مرتبط در گنجینهٔ گنجور
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...