یارب از ما چه فلاح آید اگر تو نپذیری
به خداوندی و فضلت که نظر باز نگیری
درد پنهان به تو گویم که خداوند کریمی
یا نگویم که تو خود واقف اسرار ضمیری
گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم
هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری
گر به نومیدی از این در برود بندهٔ عاجز
دیگرش چاره نماند که تو بی شبه و نظیری
دست در دامن عفوت زنم و باک ندارم
که کریمی و حکیمی و علیمی و قدیری
خالق خلق و نگارندهٔ ایوان رفیعی
خالق صبح و برآرندهٔ خورشید منیری
حاجت موری و اندیشهٔ کمتر حیوانی
بر تو پوشیده نماند که سمیعی و بصیری
گر همه خلق به خصمی به در آیند و عداوت
چه تفاوت کند آن را که تو مولا و نصیری
همه را ملک مجاز است بزرگی و امیری
تو خداوند جهانی که نه مردی و نه میری
سعدیا من ملکالموت غنیام تو فقیری
چاره درویشی و عجز است و گدایی و حقیری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
تو کبیری تو کبیری تو کبیر ابن کبیری
تو اصولی تو اصولی تو اصول ابن اصولی
تو خبیری تو خبیری تو خبیر ابن خبیری
تو لطیفی تو لطیفی تو لطیف ابن لطیفی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.