گنجور

 
سعدی

حسن میْمندی را گفتند: «سلطان محمود چندین بندهٔ صاحب‌جمال دارد که هر یکی بدیعِ جهانی‌اند. چگونه افتاده است که با هیچ یک از ایشان میل و محبتی ندارد، چنان که با اَیاز که حسنی زیادتی ندارد؟» گفت: «هر چه به دل فرو آید، در دیده نکو نماید.»

هر که سلطان مریدِ او باشد

گر همه بد کند، نکو باشد

و آن که را پادشه بیندازد

کَسش از خیل خانه ننوازد

کسی به دیدهٔ انکار اگر نگاه کند

نشانِ صورتِ یوسف دهد به ناخوبی

و گر به چشمِ ارادت نگه کنی در دیو

فرشته‌ایت نماید به چشم کَرّوبی

 
 
 
جدول شعر
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش حمیدرضا محمدی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
حکایت شمارهٔ ۱ به خوانش فاطمه زندی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم