یکی را زنی صاحب جمالِ جوان درگذشت و مادرزن فرتوت به علّتِ کابین در خانه مُتَمَکِّن بماند و مرد از مُحاورتِ او به جان رنجیدی و از مجاورتِ او چاره ندیدی، تا گروهی آشنایان به پرسیدن آمدندش.
یکی گفتا: چگونهای در مفارقتِ یارِ عزیز؟
گفت: نادیدنِ زن بر من چنان دشخوار نیست که دیدنِ مادرزن.
گل به تاراج رفت و خار بماند
گنج برداشتند و مار بماند
دیده بر تارکِ سَنان دیدن
خوشتر از رویِ دشمنان دیدن
واجب است از هزار دوست برید
تا یکی دشمنت نباید دید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
گل به یغمای خزان رفت و خارِ دلآزار بر جای آن نشست،گنجِ گرانبها برده شد و اژدهای پاسدارِ آن بجا ماند.
اگر چشم خویش را بر فراز سرنیزه ببینند، خوشتر از آنکه به رخسارِ دشمن گشایند؛
اگر دیدارِ هزار دوست موقوف به ملاقات یک دشمن باشد سزاوار و بایسته آنست که به دیدارِ دوستان نرود تا روی دشمن نبینند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.