یکی از پادشاهانِ پیشین در رعایتِ مملکت سستی کردی و لشکر به سختی داشتی لاجرم دشمنی صعب روی نهاد همه پشت بدادند.
چو دارند گنج از سپاهی دریغ
دریغ آیدش دست بردن به تیغ
یکی را از آنان که غَدْر کردند با من دَمِ دوستی بود، ملامت کردم و گفتم: دون است و بیسپاس و سِفله و ناحقشناس که به اندک تغیّرِ حال از مخدومِ قدیم برگردد و حقوقِ نعمتِ سالها در نوردد. گفت: ار به کرم معذور داری شاید، که اسبم در این واقعه بیجو بود و نمدزین به گرو، و سلطان که به زر بر سپاهی بخیلی کند، با او به جان جوانمردی نتوان کرد.
زر بده مردِ سپاهی را تا سر بنهد
و گرش زر ندهی، سر بنهد در عالم
اِذا شَبِعَ الْکَمِیُّ یَصُولُ بَطشاً
وَ خاوِی الْبَطْنِ یَبْطُشُ بِالفِرارِ



با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: یکی از پادشاهان سابق در مدیریت مملکت سستی کرد و به همین دلیل دشمنان به جانش افتادند و همه از او بریدند. در این میان، یکی از دوستان قدیمیاش که به او خیانت کرده بود، مورد ملامت قرار گرفت. پادشاه به او گفت که بیوفایی و نادانی است که به خاطر تغییرات جزئی از محبت گذشتهاش دست برداشته است. آن فرد پاسخ داد که به دلیل فقر و مشکلاتی که در آن شرایط دارد، ناچار به انجام چنین کاری است و اگر پادشاه به سپاهیان خود کمک نکند، نمیتواند از آنان انتظار وفاداری داشته باشد. در نهایت، پیام این داستان این است که در زمانهایی که افراد در تنگنا هستند، وفاداری آنها به راحتی زیر سوال میرود و برای حفظ اعتماد و وفاداری، باید به نیازهایشان رسیدگی کرد.
یکی از پادشاهان ادوار گذشته در ادارهٔ مملکت خیلی دقت نمیکرد و به لشکر و نیروی نظامیاش اهمیت نمیداد و وسایل رضایت آنان را فراهم نمیکرد، در نتیجه یک روز که دشمن بزرگی حمله کرد، افراد لشگر به پادشاه پشت کردند و حمایتش نکردند.
وقتی سیم و زر را از افراد لشگر دریغ میکنند و مواجب آنان را کافی و به موقع نمیپردازند و آنها را از گنجها و غنائم برخوردار نمیسازند لاجرم لشگر هم از جنگیدن و تلاش برای حفظ ملک خودداری میکند.
یکی از همین افراد لشگر که بیوفایی کرده بودند، با من دوست بود. او را سرزنش کردم و گفتم: «انسان پست، ناسپاس، فرومایه و حقنشناس است کسی که با اندکی دگرگونیِ اوضاع، از سرور قدیمی رو بگرداند و حقی که سالها در لطف او کردهانند را از یاد ببرد.» گفت: «با کرم و انصافی که داری شایسته است که مرا معذور بدانی و حق را به من بدهی. چرا که در این ماجرا اسبم بیخوراک مانده بود و زینش را هم به گرو گذاشته بودم و با پادشاهی که با وجود داشتن سیم و زر نسبت به لشگرش خساست میورزد، نمیتوان به جوانمردی رفتار کرد.
به یک سرباز زر بده تا او در حمایت از تو سر بدهد و اگر هم که به او زر ندهی، سر به عالم میگذارد و از پیش تو میرود.
چون دلاور سیر باشد در جنگ، سخت میکوشد و آنکه شکمش خالی است، به تندی میگریزد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.