خبر داری ای استخوانی قفس
که جان تو مرغی است نامش نفس؟
چو مرغ از قفس رفت و بگسست قید
دگر ره نگردد به سعی تو صید
نگه دار فرصت که عالم دمی است
دمی پیش دانا به از عالمی است
سکندر که بر عالمی حکم داشت
در آن دم که بگذشت و عالم گذاشت
میسر نبودش کز او عالمی
ستانند و مهلت دهندش دمی
برفتند و هر کس درود آنچه کشت
نماند به جز نام نیکو و زشت
چرا دل بر این کاروانگه نهیم؟
که یاران برفتند و ما بر رهیم
پس از ما همین گل دمد بوستان
نشینند با یکدگر دوستان
دل اندر دلارام دنیا مبند
که ننشست با کس که دل بر نکند
چو در خاکدان لحد خفت مرد
قیامت بیفشاند از موی گرد
سر از جیب غفلت برآور کنون
که فردا نماند به حسرت نگون
نه چون خواهی آمد به شیراز در
سر و تن بشویی ز گرد سفر
پس ای خاکسار گنه عن قریب
سفر کرد خواهی به شهری غریب
بران از دو سرچشمهٔ دیده جوی
ور آلایشی داری از خود بشوی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن واقعیات زندگی و مرگ میپردازد. شاعر استخوان تن انسان را به قفس و نفس را به پرندهای تشبیه میکند که وقتی از قفس رها شود، دیگر به آن قفس برنمیگردد. او بر اهمیت استفاده از فرصتهای زندگی تأکید کرده و میگوید که دانایی در یک لحظه از هزاران سال زندگی ارزشمندتر است. سکندر، که بر جهان فرمانروایی داشت، نیز نمیتواند زمان را متوقف کند و در پایان، تنها نام نیک یا بد از او باقی میماند. شاعر هشدار میدهد که دل نباید به دنیا ببندد، زیرا در نهایت همه ما به خاک سپرده خواهیم شد. او از شنونده میخواهد که غفلت را کنار بگذارد و از فرصت زندگی به بهترین شکل استفاده کند، زیرا ممکن است فردا دیر باشد. در نهایت، او دعوت به پاکسازی خود از آلودگیهای دنیوی میکند تا در سفر به دنیای دیگر آماده باشد.
هوش مصنوعی: آیا تو میدانی ای بدن بیروح که جان تو مانند پرندهای است که نامش نفس است؟
هوش مصنوعی: وقتی پرندهای از قفس خارج میشود و بندهایش پاره میشود، دیگر هرگز به دنبال صید و تلاش تو برنمیگردد.
هوش مصنوعی: فرصتها را غنیمت بشمار، چرا که زندگی لحظهای است. لحظهای که در آن از دانایی بهرهمند شو بهتر از تمام عمر است.
هوش مصنوعی: اسکندر که بر سرزمینهای زیادی سلطه داشت، در لحظهای که از دنیا رفت و زندگی را ترک کرد، هیچ چیزی را با خود نبرد.
هوش مصنوعی: او نتوانست که از آن شخص جهانی بگیرد و فرصتی برایش فراهم نکنند تا یک لحظه استراحت کند.
هوش مصنوعی: همه رفتند و هر کسی چیزی که در زندگی به جا گذاشت، جز نام خوب یا بد او باقی نماند.
هوش مصنوعی: چرا دل خود را در این مکان بگذاریم در حالی که دوستان و همراهان ما رفتهاند و ما هنوز در راه هستیم؟
هوش مصنوعی: پس از ما، همین گلها در باغ خواهند شکفت و دوستانی همگی با هم خواهند بود.
هوش مصنوعی: دل خود را به آرامش و زیباییهای دنیایی که فانی است معطوف نکن؛ زیرا هیچکس در این دنیا نمیماند و دلش را نخواهد گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که انسان در خاک آرام گیرد، روز قیامت از موی او گرد و غبار برمیخیزد.
هوش مصنوعی: اکنون که فردا ممکن است برایت فرصتی نماند، از خواب غفلت بیدار شو و توجه کن.
هوش مصنوعی: وقتی به شیراز آمدی، از زحمت سفر پاکیزه شو و خود را تازه کن.
هوش مصنوعی: پس ای فرد فروتن، به زودی به سفری خواهی رفت و به شهری ناآشنا خواهی رسید.
هوش مصنوعی: از دو چشمت همچون جوی آب بران ، و اگر زشتی داری، آن را از خود دور کن و پاک کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.