شبی دعوتی بود در کوی من
ز هر جنس مردم در او انجمن
چو آواز مطرب در آمد ز کوی
به گردون شد از عاشقان های و هوی
پریچهرهای بود محبوب من
بدو گفتم ای لعبت خوب من
چرا با رفیقان نیایی به جمع
که روشن کنی بزم ما را چو شمع؟
شنیدم سهی قامت سیمتن
که میرفت و میگفت با خویشتن
محاسن چو مردان ندارم به دست
نه مردی بود پیش مردان نشست
سیه نامه تر زآن مخنث مخواه
که پیش از خطش روی گردد سیاه
از آن بی حمیت بباید گریخت
که نامردیش آب مردان بریخت
پسر کاو میان قلندر نشست
پدر گو ز خیرش فرو شوی دست
دریغش مخور بر هلاک و تلف
که پیش از پدر مرده به ناخلف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.