شمارهٔ ۶۰ - در مدح سلطان ابراهیم یا سیف الدوله محمود بن ابراهیم
ماه ملک آمد از خسوف برون
تخت ازو یافت رتبت گردون
برد نورش ز ثابتات شکوه
داد سیرش به حادثات سکون
باز بر برگرفت باطل دست
باز بر هم نهاد فتنه جفون
نرم شد نرم چرخ تیز و درشت
رام شد رام دهر تند و حرون
آب در جوی عدل گشت گلاب
نوش در کام ظلم شد افیون
برکشید از نیام صیقل ملک
سیف دولت زدوده آینهگون
چشم زخمی که بر هدی زده بود
برزند خویشتن به شرک اکنون
رای سیفی سرای پرده فتح
سوی هندوستان برد بیرون
از تف تیغ لشکر اسلام
بر رگ کفر در بجوشد خون
میغ بندد بلا و ژاله زند
بشکند پشت کفر و کافر دون
نه چنان ژاله کش بگرداند
ژالهرانان ز کشتها به فسون
یک جهان بتپرست و بت بینی
لگد روزگار کرده نگون
پای رایان گرفته دست زمین
بشکم درکشیده چون قارون
خسروا چون ولایت آذر
آمد اندر تصرف کانون
رزم را آذری فروز چنانک
دل مهیال باشدش کانون
آذری کز نهیب سوزش او
شوربخت است راسل ملعون
آتشی کاندر او دو جوهر اوست
جوهر دیو پال بود اندون
تا چو پروانه حرص جمع کند
خلق را گرد آتش التون
باره ملک را تو دار قوی
خانه عدل را تو باش ستون
امر تو باد بر زمانه روان
عمر تو باد با ابد مقرون
نیک خواهانت مقبل و شادان
بدسگالانت مدبر و محزون
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف ظهور ماه ملک (حاکم) پس از خسوف (نابسامانی) میپردازد. او از برخورداری سلطنت به وسعت آسمانها و روشنایی نور او میگوید که وضعیت را تغییر میدهد و به ثبات میرسد. با تصرف در امور، حاکم به جنگ با کفر میرود و تیغ لشکر اسلام به خون کافران میریزد. شادی و خوشحالی در دل نیکوکاران و غم و ناراحتی برای بدخواهان حاکم وجود دارد. شاعر حاکم را تشویق میکند که برای عدل و عدالت پایدار باشد و در نهایت، حکمرانی او را با زندگی ابدی پیوند میزند.
هوش مصنوعی: ماه نورانی به تدریج از سایهخواهی خود بیرون آمد و به جهت عظمتش، تخت و مقامش در آسمان بهدست آورد.
هوش مصنوعی: پرتو نور او از موجودات پایدار به درخشش درآمد و حرکتش در برابر حوادث بیحرکت به تماشا نشست.
هوش مصنوعی: پرنده دوباره به پرواز درآمد و با دستانش، ظلم و ستم را از بین برد و در کنار آن، به آرامی درخت مشکلات را در هم پیوست.
هوش مصنوعی: زمانه که قبلاً سخت و تند بود، اکنون نرم و آرام شده است. مشکلات و چالشها به آرامی حل شدهاند و حالا زندگی به حالت تعادل و آرامش رسیده است.
هوش مصنوعی: آب به جوی عدالت تبدیل شده و گلاب از آن به دست میآید، اما در کام ظلم، افیون تلخ و زیانآور شده است.
هوش مصنوعی: سلاحت را که از نیام بیرون آوردی، همچون آینهای صیقلی، نشانهی قدرت و شکوه حکومت توست.
هوش مصنوعی: چشم آسیبدیدهای که به زیبایی نگاه کرده بود، اکنون به خودی خود دچار اشتباه شده است.
هوش مصنوعی: شعری به تصاویر جالب از پیروزی و فتح اشاره دارد که به سرزمینی دیگر از جمله هند راه پیدا کرده است. در این متن، نویسنده با اشاره به رویدادها و موفقیتها، فضایی از افتخار و پیروزی را تصویر میکند و نشان میدهد که چگونه این موفقیتها به جهانی فراتر از مرزها منتقل میشوند.
هوش مصنوعی: از ضربه و تند خون شمشیر سپاه اسلام بر رگهای کفر، خون به جوش میآید.
هوش مصنوعی: ابرها باران و تگرگ میبارند و با قدرتی که دارند، کفر و بیدینی را از پای درمیآورند.
هوش مصنوعی: چشم اندازی که بر اثر بارش شبنم پدیدار میشود، نمیتواند مانند آنچه که بارانزایان انجام میدهند، زمینها را بهشتی کند.
هوش مصنوعی: زندگی دنیایی پر از بتپرستان و بتهایی است که زمان به شدت آنها را به زوال میکشاند.
هوش مصنوعی: پای رایان به زمین فشرده شده است و دستش را به شدت درون شکم خود فرو برده، مانند قارون که در ثروت و دنیاداری غرق بود.
هوش مصنوعی: وقتی که آذر، قدرت و سلطهی خود را بر آتشگاه و کانون برقرار کرد، خسرو دیگر نتوانست در برابر او بایستد.
هوش مصنوعی: نبردی همچون آتش زبانه میکشد، به گونهای که دل شجاعان را وادار به تلاش و جنبش میکند.
هوش مصنوعی: آذری که از شدت دردش به شدت رنج میبرد، واقعاً نفرین شده است.
هوش مصنوعی: آتشی که در او وجود دارد، از دو عنصر تشکیل شده است و آن عنصر شیطانی است که درونش نهفته است.
هوش مصنوعی: مثل پروانه که به دور آتش میچرخد، مردم در تلاش هستند تا مال و اندوخته جمع کنند.
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت ملک را در دست داری، تو باید پایه و اساس عدالت را استوار کنی.
هوش مصنوعی: فرمان تو بر زمان حاکم است و زندگیات در پیوستگی با ابدیت خواهد بود.
هوش مصنوعی: خیرخواهان تو خوشحال و مشتاقند، در حالی که حسودان تو در اندوه و بیتدبیری به سر میبرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بودنی بود، می بیار اکنون
رطل پرکن ، مگوی بیش سخون
ای خرد را به راستی قانون
وی دل تو ز هر هنر قارون
دون طبع تو مایه دریا
زیر قدر تو پایه گردون
فضل را فکرت تو یاری گر
[...]
صنع یزدان بیچگونه و چون
داد ما را چهار چیز کنون
که بدان هر چهار بخت بلند
روز ما کرد فرخ و میمون
موسم عید و روزگار بهار
[...]
صبر کم گشت و عشق روز افزون
کیسه بی سیم گشت و دل پرخون
میدهد درد مینهد منت
یار ما را عجب گرفت زبون
صنعتش سال و ماه عشوه و زرق
[...]
طیبتی نیک گویمت بشنو
رسم مردی مجوی از معنون
هر چه تنگ است دست بخشش او
به همان حد گشاد دارد کون
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.