هوش مصنوعی: شاعر به محبوبش میگوید که در صبح زود به یاد او افتاده و از ترس و غم دشمنانش نگران است. او به محبوبش لبخند و بوسهای میدهد و میگوید لبهایت مانند عقیق و شیرینتر از شکر هستند.
یوسف در ۱۲ سال و ۴ ماه قبل، چهارشنبه ۲۲ آذر ۱۳۹۱، ساعت ۱۰:۵۱ نوشته:
اینی یکی از هنرنمایی های منحصر به فرد رودکی است و به نظر حقیر از این حیث جالب توجه است که گوتگویی پیرامون یک رخداد در یک رباعی آمده است. طوری که اگر بخواهیم به نثر بیان کنیم ناگزیر خواهیم بود که چند سطر بگوییم. شاعر این گفتگو را با اعجاز هنر به آرایه ایجاز آراسته و در دو بیت نقل کرده است. علاوه بر این جسارت شعر در نقل این رخداد عاشقانه نیز بر جذابیت آن افزوده است. با توجه به اینکه شعر متعلق به رودکی است و او در مبتدای شعر فارسی است، این میزان از ذوق و زیبایی و هنرمندی، ارزشی مضاعف دارد.
حمید زارعی مرودشت در ۹ سال و ۳ ماه قبل، سهشنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۳۰ نوشته:
این یکی از مشهورترین رباعی های زبان فارسی هست. خیلیا سعی کردن یه رباعی شبیه به این بنویسن که هیچکس موفق نشد. تا رسید به حضرت بیدل که گفت: دی خفت. که؟ ناقه. در کجا خفت؟ به گل. کردم. چه؟ فغان. ز چه؟ ز یاد منزل داد. از که؟ ز خود. چرا؟ ز سعی باطل کافتاد. چه؟ بار. از که؟ سر. بَر که؟ به دل! (بیدل)
محمد حسین ملک صبا در ۶ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۶ دی ۱۳۹۷، ساعت ۱۶:۳۶ نوشته:
در زبان و ادبیات پارسی، رباعی های کوتاه بسیار است؛ اما تبهر رودکی در کوتاه سرودن بلند سروده هاست. رودکی نثری را که چند بند درازنا دارد، با مناظره های دلنشین و زیبا، این گونه کوتاه به نظم در می آورد و این هنر رودکی است؛ هنری ناب از رباعی سرای پارسی
سینا در ۴ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۳۹ نوشته:
در کنال تلگرام «چهار خطی» ( رباعی فارسی به روایت سید علی میرافضلی (پژوهشگر ادبیات و رباعی پژوه که دستشان درد نکند)، من یک رباعی نغز دیدم که سبکش شبیه به این بود. در مورد معشوقه های بازاری که بی سیم و زر کام را برآورده نمیکنند و چه بیچاره کسی که تهیدست باشد! ( شاعر این رباعی ناشناس مانده) گفتم که بده! گفت چه؟ گفتم که شکَر! گفتا ز چه؟ گفتم ز لبت! گفت بخَر! گفتم که به دل؟ گفت نه! گفتم که به جان؟ گفتا که نه! گفتم که به چه؟ گفت به زر!
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر به محبوبش میگوید که در صبح زود به یاد او افتاده و از ترس و غم دشمنانش نگران است. او به محبوبش لبخند و بوسهای میدهد و میگوید لبهایت مانند عقیق و شیرینتر از شکر هستند.
هوش مصنوعی: یار در سحرگاه به سراغ من آمد. از چه چیزی میترسید؟ از دشمن. و آن دشمن کیست؟ پدر.
به او دو بوسه دادم، به کجا؟ بر لبان مرطوب و نازک ولی به راستی که لب نبود لبانش مانند عقیق بود، چگونه بود؟ مانند شکر.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
همین شعر » بیت ۱
آمد بر من، که؟ یار، کی؟ وقت سحر
ترسنده، ز که؟ ز خصم، خصمش که؟ پدر
آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر
ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر
آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر
ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر
دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب تر
لب بد؟ نه. چه بد؟ عقیق. چون بد؟ چو شکر
یا رب به دو نور دیدهٔ پیغمبر
یعنی بدو شمع دودمان حیدر
بر حال من از عین عنایت بنگر
دارم نظر آنکه نیفتم ز نظر
گفتم که مرا زغم به سه بوسه بخر
دل تافته گشتی و گران کردی سر
از بهر سه بوسه ای بت بوسه شمر
چو گاو به چرمگر، به من در منگر
لولا شقاوة جدی ما عرفتکم
ان الشقی الذی یشقی بمن غروا
الی اللّه کل الامر فی الخلق کله
ولیس الی المخلوق شیء من الامر
چون لعل کند سنان سر از خون جگر
وز تیغ کبود تو بجنبد گوهر
گر ز آب روان بود عدو را پیکر
در آتش زخم تو شود خاکستر
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.