گنجور

 
 
 
رودکی

بت، اگرچه لطیف دارد نقش

نزد رخسارهٔ تو هست خراش

عنصری

شد مژه گرد چشم او ز آتش

نیش [و] دندان کژدم و کربش

نصرالله منشی

هست چون مار گَرزه دولت دهر

نرم و رنگین و اندرون پرزهر

در غرورش، توانگر و درویش

شاد همچون خیال گنج اندیش

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه