گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رودکی

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود

بنفشه‌های طری خیل خیل بر سر کرد

چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود

بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری

ز لب فرو شود و از رخان برآید زود

 
 
 
فرخی سیستانی

همی روی و من از رفتن تو ناخشنود

نگر به روی منا تا مرا کنی پدرود

مرو که گر بروی باز جان من برود

من از تو ناخشنود و خدای ناخشنود

مرا ز رفتن تو وز نهیب فرقت تو

[...]

ناصرخسرو

از اهل ملک در این خیمهٔ کبود که بود

که ملک ازو نربود این بلند چرخ کبود؟

هر آنکه بر طلب مال، عمر مایه گرفت

چو روزگار بر آمد نه مایه ماند و نه سود

چو عمر سوده شد و، مایه عمر بود تو را

[...]

قطران تبریزی

خزان ببرد ز بستان هر آن نگار که بود

هوا خشن شد و کهسار خشک و آب کبود

نگارهای نو آئین ز گلستان بسترد

پرندهای بهاری ز بوستان بربود

ز کله های بهاری نه بوی ماند و نه رنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

ز بار نامه دولت بزرگی آمد سود

بدین بشارت فرخنده شاد باید بود

نمونه ای ز جلالت به دهر پیدا شد

ستاره ای ز سعادت به خلق روی نمود

به باغ دولت و اقبال شاخ شادی رست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ز بهر عید نگارا همی چه سوزی عود

چرا شراب نپیمایی و نسازی عود

بساز عود و بده یک شراب وصل مرا

که من بسوختم از هجر تو چو زآتش دود

چرا به من ندهی بادهٔ چو آب حیات

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه