گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
رودکی

دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند

جان گرامی به جانش اندر پیوند

دایم بر جان او بلرزم، زیراک

مادر آزادگان کم آرد فرزند

از ملکان کس چنو نبود جوانی

راد و سخندان و شیرمرد و خردمند

کس نشناسد همی که: کوشش او چون؟

خلق نداند همی که بخشش او چند

دست و زبان زر و در پراگند او را

نام به گیتی نه از گزاف پراگند

در دل ما شاخ مهربانی بنشاست

دل نه به بازی ز مهر خواسته برکند

همچو معماست فخر و همت او شرح

همچو ابستاست فضل و سیرت او زند

گرچه بکوشند شاعران زمانه

مدح کسی را، کسی نگوید مانند

سیرت او تخم کشت و نعمت او آب

خاطر مداح او زمین برومند

سیرت او بود وحی نامه به کسری

چون که به آیینش پندنامه بیاگند

سیرت آن شاه پندنامهٔ اصلیست

ز آن که همی روزگار گیرد از او پند

هر که سر از پند شهریار بپیچید

پای طرب را به دام گُرم درافکند

کیست به گیتی خمیر مایهٔ ادبار؟

آن که به اقبال او نباشد خرسند

هر که نخواهد همی گشایش کارش

گو: بشو و دست روزگار فروبند

ای ملک، از حال دوستانش همی ناز

ای فلک، از حال دشمنانش همی خند

آخر شعر آن کنم که اول گفتم:

دیر زیاد! آن بزرگوار خداوند

 
 
 
وطواط

ای تو بر آزادگان عصر خداوند

گیتی هرگز نزاد مثل تو فرزند

یک سخن مایه هزار سخن سنج

یک هنرت زیور هزار هنرمند

هست فلک را بوفق رأی تو پیمان

[...]

ادیب صابر

زلف تو از مشک و مشک پر گره و بند

لب ز عقیق و عقیق پر شکر و قند

فتنه قند تو نیکوان خراسان

بسته بند تو جاودان دماوند

حسن تو روی تو را به نور بپرورد

[...]

جلال عضد

ای زده در مشک ناب صد گره و بند

حقّه یاقوت کرده پر شکر و قند

خسته تن عاشقان به غمزه خون ریز

برده دل دوستان به لعل شکرخند

شوق تو صد فتنه در نهاد من انداخت

[...]

صفی علیشاه

هرچه‌ نه‌ پیوند یار بود بریدند

وآنچه‌ نه‌ پیمان دوست‌ بود شکستند

ادیب الممالک

ز آمدن فرودین و رفتن اسفند

دلها خرم شد و روانها خرسند

گلها افروختند آتش زردشت

مرغان آموختند ترجمه زند

ابر ببالای خاک لؤلؤ تربیخت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ادیب الممالک
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه