گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

نگاهی دیدم از چشم سیاهی

که کوه صبر پیشش بود کاهی

اگر برقع براندازی ز رخسار

کرشمه گیرد از مه تا به ماهی

بهارم را تماشا کن نگارا

سرشگم ارغوان و چهره کاهی

اگر یک ذره زو تابد بر آفاق

کند هر ذره را خورشید و ماهی

همی خواهم که آن نامهربان را

بلا گردان شوم خواهی نخواهی

به سر تا چند گردانی رضی را

الهی من سرت گردم الهی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فخرالدین اسعد گرگانی

و لیکن عالم کون و تباهی

دگر گون یافت فرمان الهی

مجیرالدین بیلقانی

اتی النیروز یا ظل الاله

و من بجلاله الدنیا تباهی

و من خضعت له الافلاک طرا

خضوعا فی الاوامر والنواهی

زهی بر تو جهانداری و شاهی

[...]

مجد همگر

کمر می بندی ای یار سپاهی

مگر کاندر بسیج برگ راهی

مرو راه جفا و دوری ارچه

به روی رفتن بود رای سپاهی

کنی دعوی که ما هم زین سفرهاست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه