غزل شمارهٔ ۷۶
تو بدین چشم شوخ و روی چو ماه
ببری دل ز دست سنگ سیاه
زیر دستت چه آسمٰان چه زمین
پایمالت چه آفتاب و چه ماه
روز مستی نمیبریم بسر
این زمان آمدیم بر سر راه
چون ننالیم که از تماشایش
باز گردد بسوی دیده نگاه
آنچه آن جلوه کرد با جانم
برق هرگز نمیکند به گیاه
ای که بی باک بر سر راهش
میروی و نمیروی از راه
باش یک لحظه تا برون آید
آفتابم ز زیر ابر سیاه
نفست از چه مرده زنده کند
گر نه روح اللهی، بلا اشباه
سنگ سوزم اگر ببٰارم اشک
چرخ ریزم اگر بر آرم آه
گاه و بیگاه منع ما نکنی
چشمت ار بر رخش فتد ناگاه
گفتمش میرود رضی گفتا
هر کجا میرود خدا همراه
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | منبع اولیه: کتابخانهٔ تصوف | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...