گنجور

 
رضی‌الدین آرتیمانی

چون دم از سودای جانان میزنم

آتش اندر آب حیوان میزنم

شور لیلی طاقتم را طاق کرد

همچو مجنون بر بیابان میزنم

جرعهٔ دردی بصد خون جگر

میکنم پیدا و پنهان میزنم

میکشم آهی بیاد لعل او

آتش اندر آب حیوان میزنم

گرچه مستم راه مسجد میروم

گرچه گبرم لاف ایمان میزنم

بی‌نیٰازم دار و معذورم اگر

خنده بر ناز طبیبان میزنم

عشقم اسباب بزرگی کرده ساز

تکیه بر جای بزرگان میزنم

داغ را هم داغ مرهم مینهم

زخم را هم زخم بر جان میزنم

گریه بر تاج فریدون میکنم

خنده بر تخت سلیمان میزنم

بر سر دریای خون جولان زنم

بی تو گر مژگان به مژگان میزنم

پادشاه وقت خویشم چون رضی

مهر طغرا را انالان میزنم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
حسینی

من که حلقه بر در جان میزنم

رب هب لی چون سلیمان میزنم

عرفی

باز گلبانگ پریشان می‌زنم

آتشی در عندلیبان می‌زنم

حجله گل بهر من بستند و من

سر به دیوار گلستان می‌زنم

در بن هر خار خنجر می‌خورم

[...]

سعیدا

باز حرف از ناز خوبان می زنم

طعنه ها بر کفر و ایمان می زنم

همچو زلف از مصحف روی بتان

بعد از این فال پریشان می زنم

می کنم جان را بر آن لب پیشکش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه