مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست
حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست
از نعیم روضه ی رضوان غرض دانی که چیست
وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست
گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده وار
باز می گویم سری بر آستانی بیش نیست
آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده ام
کز وجودم اینکه می بینی نشانی بیش نیست
چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت
کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست
گفتمش چشمت بمستی خون جانم ریخت گفت
گرچه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست
گر بجان قانع شود در پایش افشانم روان
کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست
یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار
زانک از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به وضوح بیان میکند که زندگی و وجود او تنها یک حالت گذرا و بیاهمیت است. او نسبت به دنیای مادی و آنچه که به نظرش مهم میرسد، احساس عدم تعلق و بیارزشی میکند. زندگی را به یک مرغ میماند که تنها در این دنیا آشیانی دارد و از نعمتهای بهشتی تنها وصل به معشوق را آرزو میکند. شاعر به خاک سر درآوردن و بندگی اشاره میکند و به این میاندیشد که آنچه از وجودش باقی مانده، تنها یک نشانه است. در نهایت، او یادآور میشود که فرصت زندگی بسیار کوتاه است و باید از آن به درستی بهره برد.
هوش مصنوعی: پرندهی روح من در این دو جهان تنها یک آشیانه دارد و آن هم بیشتر از این نیست که از زندگی، جز یک نان ساده و اندک، چیزی به دست نیاوردهام.
هوش مصنوعی: از خوشیهای بهشت، هدف آن چیست؟ اگر به محبوب نرسیم، آنوقت بهشت فقط یک باغ زیبا بیش نیست.
هوش مصنوعی: گفتم که دیگر از این در بیرون نروم و مانند بندهها رفتار کنم، اما دوباره تأکید میکنم که برای من تنها یک سر را در کنار این آستان قرار دادن کافی است و ارزش بیشتری ندارد.
هوش مصنوعی: من به قدری در دنیای یگانگی غرق شدهام که آنچه از وجودم میبینی، تنها یک نشانه از من است و بیشتر از این نیست.
هوش مصنوعی: هر لحظه از زندگیام میگویم که چگونه از آسمان پایین آمدهام، اما در واقع، دودی که از آتش آه من بهوجود میآید، بیشتر از اینها نیست.
هوش مصنوعی: به او گفتم که چشمانت مرا به شدت تحت تاثیر قرار میدهد و جانم را میگیرد. او پاسخ داد که اگرچه تو به شدت احساساتی شدهای، اما من در برابر تو ضعیفتر از آن هستم که به تو آسیب برسانم.
هوش مصنوعی: اگر کسی به زندگیاش راضی باشد، من جانم را فدای او میکنم. زیرا آنچه که اکنون در دست دارم، دیگر تنها جانی نیمه است و ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: مدتی با دوستان خود باش و از لحظات خوش بهرهبر کن، زیرا زمان در فاصلههای دور، فرصتی بیشتر به تو نخواهد داد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست
عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست
لاله بزمآرای گلچین گشت و گل دمساز خار
زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست
میکند هر قطره اشکی ز داغی داستان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.