گنجور

 
رفیق اصفهانی

هر دم ای یار ز تو می کشم آزار دگر

چه کنم نیست به غیر تو مرا یار دگر

جز تو دلدار دگر نیست و گر باشد نیست

دل دیگر که دهم جز تو به دلدار دگر

هست ای یار جفاکار بسی یار اما

همچو من نیست ترا یار وفادار دگر

خوبرویان همه هستند ستمکار ولی

به ستمکاری تو نیست ستمکار دگر

گر بکوی توام ای بار گذر افتد باز

تا بود عمر از آن کو نروم بار دگر

ناصح از عشق مکن منع من زار که هست

کار من عشق و جز این نیست مرا کار دگر

رود از گلشن کوی تو کجا، نیست رفیق

عندلیبی که شود بلبل گلزار دگر

 
sunny dark_mode