گنجور

 
رفیق اصفهانی

گر مصور مه من نقش تو دلخواه کشد

نکشد همچو تو دلخواه، مگر ماه کشد

تن من کاهی و بار غم تو کوهی، چون

بار چون کوه کسی با تن چون کاه کشد

تا به کی ای مه بی مهر ز هجرت شب و روز

چشم من اشک نشاند، دل من آه کشد

هفته ی هجر تو ای ماه نماید سالی

آه ای ماه اگر هجر تو یک ماه کشد

محتسب گوید اگر می نکشم در همه عمر

مشنو از وی که اگر گه نکشد گاه کشد

ای خوش آن بزم که از اول شب تا دم صبح

با تو من می کشم و غیر ز من آه کشد

جز ز دست تو بت حور لقا گرچه رفیق

از کف حور کشد باده به اکراه کشد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode