ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱: سفر گزیدم وبشکست عهد قربی را - مگر به حله ببینم جمال سلمی را
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۸ - در مدح جلالالدین هوشنگ گوید: درست بود به من عهد اقربا ز حضر - «سفر گزیدم و بشکست عهد قربی را»
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱۷: مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد - که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه: هنر رسید به فریاد من، چرا گویم - « مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد»
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱۷: مرا ز دست هنرهای خویشتن فریاد - که هریکی به دگرگونه داردم ناشاد
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه: زنائیات زمانم هزار گونه غم است - « که هر یکی به دگرگونه داردم ناشاد»
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۳۱: نه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای - تا بوسه بر رکاب قزل ارسلان دهد
سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۵ - مدح محمد بن سعد بن ابوبکر: چه حاجت که نه کرسی آسمان - نهی زیر پای قزل ارسلان
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۴۸: چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ - زمانه تیز کند ناله مرا آهنگ
ناصر بخارایی » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - در مدح جلالالدین هوشنگ شاه: ز بهر نام تو گویم جواب شعر ظهیر - «چو زهره وقت صبوح از افق بسازد چنگ»
ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۴: مرا امید وصال تو زنده می دارد - وگرنه بی تو نه عینم بماند و نه اثرم
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۰: مرا امیدِ وِصالِ تو زنده میدارد - و گر نه هر دَمَم از هجرِ توست بیمِ هلاک
ظهیر فاریابی » رباعیات » شمارهٔ ۲۵: با کس غم دل مگوی زیرا که نماند - یک دوست که با او غم دل بتوان گفت.
حافظ » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۰: غم در دلِ تنگِ من از آن است که نیست - یک دوست که با او غمِ دل بتوان گفت