نخودی گفت لوبیائی را
کز چه من گردم این چنین، تو دراز
گفت، ما هر دو را بباید پخت
چارهای نیست، با زمانه بساز
رمز خلقت، بما نگفت کسی
این حقیقت، مپرس ز اهل مجاز
کس، بدین رزمگه ندارد راه
کس، درین پرده نیست محرم راز
بدرازی و گردی من و تو
ننهد قدر، چرخ شعبدهباز
هر دو، روزی در اوفتیم بدیگ
هر دو گردیم جفت سوز و گداز
نتوان بود با فلک گستاخ
نتوان کرد بهر گیتی ناز
سوی مخزن رویم زین مطبخ
سر این کیسه، گردد آخر باز
برویم از میان و دم نزنیم
بخروشیم، لیک بی آواز
این چه خامی است، چون در آخر کار
آتش آمد من و تو را دمساز
گرچه در زحمتیم، باز خوشیم
که بما نیز، خلق راست نیاز
دهر، بر کار کس نپردازد
هم تو، بر کار خویشتن پرداز
چون تن و پیرهن نخواهد ماند
چه پلاس و چه جامهٔ ممتاز
ما کز انجام کار بیخبریم
چه توانیم گفتن از آغاز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، نخودی و لوبیایی با هم گفتگو میکنند و به تفاوتهای ظاهری خود (کوتاهی و دراز بودن) اشاره میکنند. آنها به این نتیجه میرسند که هر دو باید در کنار هم پخته شوند و شکی وجود ندارد که باید با زندگی سازگار شوند. شاعر بیان میکند که هیچکس از راز خلقت خبر ندارد و در این نبرد زندگی، کسی نمیتواند به حقیقت دست یابد. هر دو با وجود تفاوتها در نهایت در یک دیگ پخته میشوند و زندگی ناپایدار است. پیام اصلی این است که زندگی در گذر زمانی است و هیچکس نمیداند در پایان چه به سرش میآید، بنابراین باید در زندگی خود بکوشد و به تلاش ادامه دهد.
هوش مصنوعی: نخود به لپی میگوید که چرا من اینقدر کوچک و ریز هستم، در حالی که تو اینقدر بزرگ و دراز هستی.
هوش مصنوعی: او گفت که ما هر دو باید تحمل کنیم، چارهای جز این نیست و باید با شرایط زندگی کنار بیاییم.
هوش مصنوعی: راز آفرینش به کسی گفته نشده است، پس از افرادی که دروغینگویی میکنند، این واقعیات را نپرس.
هوش مصنوعی: هیچ کس در این میدان جنگ نمیتواند راهی پیدا کند، زیرا در این فضای خاص کسی به رازها و اسرار نزدیک نمیشود.
هوش مصنوعی: قد و قامت بلند و چهره زیبا و جذاب من و تو در نظر کسی ارزش زیادی ندارد، مانند دنیای فریبندهای که تغییراتش سریع و موقتی است.
هوش مصنوعی: یک روز ما هر دو با هم در آتش عشق خواهیم سوخت و به بیان دیگری، به یکدیگر پیوند خواهیم خورد.
هوش مصنوعی: نمیشود با تقدیر سرسخت مقابله کرد و نمیتوان به خاطر دنیا خود را به ناز و نازک دلی بزداییم.
هوش مصنوعی: به جایی میروم که از این مطبخ و این کیسه بیرون بیایم و در نهایت همه چیز مشخص خواهد شد.
هوش مصنوعی: برای اینکه از میان برویم و صدا نزنیم، باید با خروش و قدرت عمل کنیم، اما بدون اینکه صدایی از خود出切 دهیم.
هوش مصنوعی: این چه نادانی است که وقتی همه چیز به پایان میرسد و مشکلات نمایان میشود، من و تو به هم نزدیک میشویم؟
هوش مصنوعی: هرچند در سختی و زحمت هستیم، اما خوشحالیم که مردم به ما نیاز دارند.
هوش مصنوعی: دنیا به امور دیگران رسیدگی نمیکند، بنابراین تو خودت به کارهایت رسیدگی کن.
هوش مصنوعی: زمانی که بدن و لباس از ما جدا خواهند شد، دیگر تفاوتی میان لباس کهنه و لباس با ارزش نیست.
هوش مصنوعی: ما از پایان ماجرا بیخبر هستیم، پس چه درکی از ابتدا داریم؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه به آخر بمرد باید باز؟
هم به چنبر گذار خواهد بود
این رسن را، اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدت زی
[...]
سرو ساقی وماه رود نواز
پرده بر بسته در ره شهناز
زخمه رودزن نه پست ونه تیز
زلف ساقی نه کوته ونه دراز
مجلس خوب خسروانی وار
[...]
زندگانی چه کوته و چه دراز
نه بآخر بمرد باید باز؟
هم بچنبر گذار خواهد بود
این رسن را اگر چه هست دراز
خواهی اندر عنا و شدّت زی
[...]
ای تو را آروزی نعمت و ناز
آز کرده عنان اسپ نیاز
عمرت از تو گریزد از پس آز
تو همی تاز در نشیب و فراز
بر در بخت بد فرود آید
[...]
چند گویی که نشنوندت راز
چند جویی که می نیابی باز
بد مکن خو که طبع گیرد خو
ناز کم کن که آز گردد ناز
از فراز آمدی سبک به نشیب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.