از خموشی رسیدهاند وز سیر
زکریا و مردم اندر دیر
از پس ناامیدی انا
این به عیسی و آن به یوحنا
نه صدف نیز از آن دهن بستن
شد به در و به گوهر آبستن؟
غنچه کو در کشد زبان دو سه روز
هم بزاید گلی جهان افروز
گر چه پرسند کم جواب دهد
به نفس بوی مشک ناب دهد
راه مردان به خودفروشی نیست
در جهان بهتر از خموشی نیست
آنکه در شانش این چهار آیت
آمد، او برد ره فرا غایت
جامع این چهار شد خلوت
زان بدین اعتبار شد خلوت
تا نمیری بدین چهار از خود
بر نیاری دم و دمار از خود
خلوت تنگ گور مرد بود
زنده در گور نیک سرد بود
هر کرا این چهار باشد ورد
دیو حیلتگرش نگردد گرد
نفس چون رخ به این چهار آورد
شاخ معنیش زهد بار آورد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.