ساده ترکی ز ده به شهر آمد
پیش شیخی تمام بهر آمد
سفرهای چرب دید و حلقهٔ ذکر
در میان جست ترکمان بیفکر
خود مگو تا چگونه گوید و چند
به سه شب مغز خویشتن برکند
روز چارم چو آش دیر آمد
روستایی ز خرقه سیر آمد
گرچه تکرار ذکر گرمش کرد
نتوانست شیخ نرمش کرد
خام بود آن مرید و بیرون جست
راه صحرا گرفت و شیخ برست
تا بدانی که اندرین بازار
نتوان داد هر کسی را بار
دل بیعلم را نباشد راه
بدر لا اله الا الله
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، داستانی درباره یک ترکمن ساده روایت میشود که به شهری میآید و به عبادت با شیخی میپردازد. او در اینجا سفرهای پرنعمت و حلقه ذکری میبیند، اما به دلیل ناآگاهی و خامی خود، نمیتواند از این فضای معنوی بهرهبرداری کند. بعد از چند شب، او احساس میکند که نتوانسته به درک عمیقتری برسد و در نهایت از نزد شیخ خارج میشود و به صحرا میرود. این داستان نمایانگر این است که تنها ذکر و عبادت کافی نیست و برای دستیابی به درک واقعی، باید علم و آگاهی نیز همراه باشد. در نهایت، مفهوم اصلی این است که دل بیعلم نمیتواند راهی به حقیقت پیدا کند.
هوش مصنوعی: یک جوان ساده از روستا به شهر آمد تا به نزد شیخی برود و از او بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: او سفرهای پر از خوراکیهای لذیذ را دید و در میان آن مشغول ذکر و یاد خدا بود، اما ترکمان، بدون فکر و توجه به این موضوع، به آن سفره نزدیک شد.
هوش مصنوعی: اگر خود را تعریف نکنید، دیگران چگونه میتوانند شما را توصیف کنند و به تعداد شبهایی که از خواب گذراندهاید، به عمق روح و فکر خود پی ببرید؟
هوش مصنوعی: در روز چهارم، وقتی که غذا دیر به دست رسید، روستایی از خرقه (لباس خاص) خسته و ناامید آمد.
هوش مصنوعی: هرچند تکرار ذکر باعث شده که او درونی گرم و پر از ذوق شود، اما نتوانست شیخ را متحول کند یا تغییر دهد.
هوش مصنوعی: مرید نابالغ و ناپختهای بود که بیخبر از راه درست، به سمت بیابان رفت و شیخ نیز از او جدا شد.
هوش مصنوعی: در این بازار، نمیتوان به هر کسی اجازه داد که بار سنگینی را بر دوش بگذارد.
هوش مصنوعی: دل بیعلم راهی به حقیقت و شناخت ندارد، جز اینکه به این عبارت توحیدی ایمان بیاورد: "هیچ معبودی جز الله نیست."
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.