گنجور

 
اوحدی

ساده ترکی ز ده به شهر آمد

پیش شیخی تمام بهر آمد

سفره‌ای چرب دید و حلقهٔ ذکر

در میان جست ترکمان بیفکر

خود مگو تا چگونه گوید و چند

به سه شب مغز خویشتن برکند

روز چارم چو آش دیر آمد

روستایی ز خرقه سیر آمد

گرچه تکرار ذکر گرمش کرد

نتوانست شیخ نرمش کرد

خام بود آن مرید و بیرون جست

راه صحرا گرفت و شیخ برست

تا بدانی که اندرین بازار

نتوان داد هر کسی را بار

دل بی‌علم را نباشد راه

بدر لا اله الا الله

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]