ز تو بیوفا چه جوییم نشان مهربانی؟
بتو سنگدل چه گوییم حکایت نهانی؟
که چو قاصدی فرستیم به دشمنی برآیی
که چو قصهای نویسیم به دشمنان رسانی
چو بهانه میگرفتی و وفا نمینمودی
ز چه خانه مینمودی به غریب کاروانی؟
قدمم گرفت، تندی مکن، ای سوار، تندی
غم مستمند میخور، چه سمند میدوانی
ز ورق برون فگندم همه بار نامهٔ خود
که چو نام من نبینی دگر آن ورق بخوانی
عجب! ار نه قامت تست قیامت زمانه
که در اول غروری و در آخر زمانی
چه محالها شنیدم؟ چه به حالها رسیدم!
که به سالها ندیدم ز لب تو کامرانی
مکن، ای پسر، که وفا کن به روزگار و مدت
من ازین صفت بگردم، تو بدان صفا نمانی
دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، گوینده از بی وفایی و سنگدلی معشوقش گلایه میکند. او میگوید که تلاش کرده تا پیامی به او برساند، اما معشوق همواره به دشمنی و بیوفایی خود ادامه میدهد. شاعر از غم و درد خود سخن میگوید و به یاد میآورد که چگونه هرگز از لب معشوق کامرانی و شادی نیافته است. او همچنین به این نکته اشاره میکند که اگر معشوق روزی به وفا برگردد، او از حال خود دور خواهد شد. در نهایت، گوینده هشدار میدهد که شکستن دل او نیست نشانهای از دوستی و محبت واقعی.
هوش مصنوعی: از تو که بیوفایی، نشانی از مهربانی نمیتوانیم پیدا کنیم. و در مورد تو که سنگدل هستی، چه چیزی باید بگوییم که نشاندهنده داستان دلخستگی ما باشد؟
هوش مصنوعی: اگر پیامی به دشمن بفرستیم، تو مانند یک قاصد از آن آگاه میشوی و اگر داستانی بنویسیم، تو هم آن را به دشمنان میرسانی.
هوش مصنوعی: وقتی که بهانه میآوردی و به وعدهات عمل نمیکردی، چرا در این وضعیت خود را به عنوان یک مسافر بیگانه در این خانه نشان میدادی؟
هوش مصنوعی: پایم را بگیر و با عجله نرو، ای سواره، نکند که غم رو به فزونی آید، چرا که تو خیلی سریع در حال دویدن هستی.
هوش مصنوعی: من تمام پیامهای خود را از ورق خارج میکنم، چرا که اگر نام من را بر روی آن نبینی، دیگر نمیتوانی آن ورق را بخوانی.
هوش مصنوعی: عجب! اگر قامت زیبای تو نیست، پس چه چیزی است که این زمان را به قیامت شبیه کرده است؟ تو در ابتدا با غرور و در انتها با زمان مواجهای.
هوش مصنوعی: من چه معجزات و شگفتیهایی شنیدم و چه حالاتی را تجربه کردم! اما هیچگاه در طول سالها به اندازهی این خوشی و سعادت را از زبان تو ندیدم.
هوش مصنوعی: ای پسر، وفا نکند روزگار و من از این حال دگرگون شوم، تو نیز در آن آرامش باقی نخواهی ماند.
هوش مصنوعی: شکستن دل اوحدی و دوری از میانه، نه راهی برای دوستان است و نه نشانهای از محبت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که ز دوستی بمیریم و تو را خبر نباشد
همین شعر » بیت ۹
دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
همین شعر » بیت ۹
دل اوحدی شکستن، ز میانه دور جستن
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
غم تو خجسته بادا، که غمیست جاودانی
ندهم چنین غمی را به هزار شادمانی
منم آنکه خدمت تو کنم و نمیتوانم
تویی آنکه چاره من نکنی و میتوانی
ز سگان کویت ای جان که دهد مرا نشانی
که ندیدم از تو بوئی و گذشت زندگانی
دل من نشان کویت ز جهان بجست عمری
که خبر نبود دل را که تو در میان جانی
ز غمت چو مرغ بسمل شب و روز میطپیدم
[...]
به صبا پیام دادم که ز روی مهربانی
سحری به کوی آن بت گذری کن ار توانی
چو رسی به آستانش ز ادب زمین ببوسی
ز من ای صبا پیامی بدهی بدو نهانی
سر زلف مشکبارش به ادب مگر گشایی
[...]
هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
که ببرد رخت ما را همه دزد شب نهانی
بزن آب سرد بر رو بجه و بکن علالا
که ز خوابناکی تو همه سود شد زیانی
که چراغ دزد باشد شب و خواب پاسبانان
[...]
نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانی
که به دوستان یک دل سر دست برفشانی
دلم از تو چون برنجد که به وهم در نگنجد
که جواب تلخ گویی تو بدین شکردهانی
نفسی بیا و بنشین سخنی بگو و بشنو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.