از چهره لاله سازی و از زلف سنبلی
تا از خجالت تو نروید دگر گلی
عاقل به آفتاب نکردی دگر نگاه
گر در رخ تو نیک بکردی تاملی
تو خوش نشسته فارغ و اصحاب شوق را
هر دم بخیزد از سر کوی تو غلغلی
روی ترا تکلف زلفی بکار نیست
این بس که وقتها بترازیش کاکلی
در سیلخیز گریه نمیماند چشم من
گر داشتی چو چشم تو زان ابروان پلی
آنرا که آرزوی گلستان وصل تست
از خار خار هجر بیاید تحملی
بر سر مکش که خوبترین دستگاه تو
حسنست و کار تو نبود بیتزلزلی
دردا! که نقد و جنس من اندر سر تو رفت
نادیده از لب تو به نوعی تفضلی
ای گل، برای وصف تو در باغ روزگار
بهتر ز اوحدی نبود هیچ بلبلی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذابیت چهره محبوب و احساسی است که شاعر نسبت به او دارد. شاعر از زیباییهای چهره و زلف محبوب سخن میگوید و میگوید که این زیباییها موجب شدهاند که سایر گلها از خجالت نروند. او به دقت به جزئیات چهره محبوب پرداخته و بیان میکند که نگاه عاشقانه به او از ارزش بالایی برخوردار است. همچنین، شاعر به غم دوری و مشکلات عشق اشاره میکند و بیان میکند که تحمل این درد برای او سخت است. در نهایت، او زیبایی محبوبش را با گل و بلبل مقایسه میکند و تأکید میکند که هیچ شاعری نتوانسته به زیبایی او وصفی بهتر از اوحدی بدهد.
هوش مصنوعی: با زیبایی چهرهات، مانند لاله میشوید و با زلفهایت، شبیه سنبل میگردد، اما تا وقتی که به خاطر شرم تو، دیگر گلی نروید.
هوش مصنوعی: عاقل به نور خورشید دیگر نگاه نمیکند، اگر به چهره تو نگاهی درست و با دقت بیندازد.
هوش مصنوعی: تو با آرامش و راحت نشستهای، اما هر لحظه از طرف دوستان مشتاق صدایی از کوی تو بلند میشود.
هوش مصنوعی: زیبایی تو نیاز به زحمت و آرایش ندارد، همین که در مواقعی موهایت را به زیبایی بپوشانی، کافی است.
هوش مصنوعی: در هنگامی که اشک فراوانی به همراه دارد، چشمان من قادر به گریه کردن نمیباشند. اگر تو مانند چشمان خود، از ابروان زیبایت پلی برای عبور این مشکلات داشتی، وضعیت متفاوتی بود.
هوش مصنوعی: کسی که آرزوی رسیدن به باغ بهشت را دارد، باید تحمل دردها و مشکلات جدایی را نیز به جان بخرد.
هوش مصنوعی: به کسی که در حال درگیری یا نزاع است، بگو که نباید کارش را به خطر بیندازد، زیرا زیبایی و خوبی آن شخص در همان جاست و نباید بدون اطمینان کاری را انجام دهد.
هوش مصنوعی: آه! که سرمایه و ارزش من در دل تو نادیده مانده و از روی لطف تو به من رسیده است.
هوش مصنوعی: ای گل، هیچ بلبلی در باغ دنیا مثل اوحدی نتوانسته تو را وصف کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد
اندر حکایت خلفا زید باهلی
گفتا که داد مامون یک شب دو بدره زر
بر نغمت سحاق براهیم موصلی
کس کرد و باز خواست دگر روز بدرهها
[...]
ز آیینه ی سپهر چو شد رنگ منجلی
خورشید را طلوع ده ای ترک قنقلی
بزدای دل، ز رنگ زمانه که روزگار
بس شام را سیه کند و صبح صیقلی
بازم رهان که بر دلم انده موکّلست
[...]
هر روز باد میبرد از بوستان گلی
مجروح میکند دل مسکین بلبلی
مألوف را به صحبت ابنای روزگار
بر جور روزگار بباید تحملی
کاین باز مرگ هر که سر از بیضه بر کند
[...]
فرتوت عشق را نگریزد ز بی دلی
ای یار بد مگوی تو باری که عاقلی
عیبت نمی کنم که ز مبدای کن فکان
دانسته ام که در چه مقامات مشکلی
غیر تو هیچ نیست حجابی که بگذری
[...]
ای داده دل بمهر تو تا بر تو نوگلی
در گلشن امید تو نالان چو بلبلی
جز عارضت که از همه خوبان سر آمدست
هرگز شکفت بر سر سرو سهی گلی
دور و تسلسل ار چه محالست نزد عقل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.