درین لشکر، که میبینی، سواری نیست غیر از تو
کسی دیگر درین عالم به کاری نیست غیر از تو
هر آن کس را که میدانی شماری برگرفت از خود
ولی زینها کسی خود در شماری نیست غیر از تو
درون پردهای، لیکن چو از ما پرده برگیرد
غم عشق تو ما را، پردهداری نیست غیر از تو
اگر غیری نظر بازی کند با صورت دیگر
مرا منظور در آفاق، باری، نیست غیر از تو
به روز خستگی خواهند مردم یاری از یاران
من دلخسته را امروز یاری نیست غیر از تو
چو غم دادی به غم خواران، نیابد کرد تقصیری
که در غم، عاشقان را غمگساری نیست غیر از تو
سگ تست اوحدی، جانا، نگاهی کن به حال او
کزین نخجیرگاه او را شکاری نیست غیر از تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار آفرینش را نگاری نیست غیر از تو
نگار این گلستان را بهاری نیست غیر از تو
بهاری هست در هر سال مرغان گلستان را
مرا در چار موسم نوبهاری نیست غیر از تو
به ظاهر گرچه هر موجی عنان سیر خود دارد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.