چو آتشست به گرمی هوای تابستان
بده دو کاسه ازان آب لعل، یا بستان
هوای عشق و هوای می و هوای تموز
سه آتشند، که خواری کنند با مستان
بیار شیره و پرکن شراب و نقل بنه
بریز سوسن و گل بر در سرا بستان
ز هر حدیث به آواز مطربی کن گوش
که عندلیب ز مرغول او برد دستان
ز دست لاله جبینی شراب گیر به دست
که عقل سر بنهد، چون برون کند دستان
من و محبت خوبان ز عهد مهد ازل
دو کودکیم که خوردیم شیر یک پستان
در آن زمان که زما دادها ستانی باز
نشاط عشق، خدایا، ز اوحدی مستان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان
برنگ لاله می از یار لاله روی ستان
از آن خویش کنم من که جان دهم بستان
که ز آن خود نشنوی تو به حیله و دستان
بدین صفت که ز سر تا قدم همه شکری
حلال بادت شیری که خوردی از پستان
چه باشد ار به سر وقت من رسی وقتی
[...]
ببوستان می گل بوی لاله گون مستان
مگر ز دست سمن عارضان پردستان
جهان ز عمر تو چون داد خویش می گیرد
تو نیز کام دل از لذّت جهان بستان
کنونکه فصل بهاران رسید و موسم گل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.