گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اوحدی

در آن شمایل موزون چو دل نگاه کند

هزار نامه به نقش هوس سیاه کند

ز حسرت رسن زلف و چاه غبغب او

نه طرفه گر دل من رغبت گناه کند

به هجراو دل من غیر ازین نمی‌داند

که روز و شب بنشیند، فغان و آه کند

برفت و در پی او آن چنان گریسته‌ام

کز آب دیدهٔ من کاروان شناه کند

دلم کجا طمع وصل او کند؟ هیهات!

مگر ز دور به خاک درش نگاه کند

اگر ز طلعت او مشتری خبر یابد

کجا ملازمت آفتاب و ماه کند؟

ز فخر سر به فلک برکشد ستاره صفت

چو اوحدی ز سر زلف او پناه کند