گنجور

 
 
 
خواجه عبدالله انصاری

تا تو توئی تو را به حق ره ندهند

چون بی تو شدی زدیده بیرون ننهند

سنایی

عشاق اگر دو کون پیش تو نهند

مفلس مانند و از خجالت نرهند

من عاشق دلسوخته جانی دارم

پیداست درین جهان به جانی چه دهند

عطار

قومی که به خاک مرگ سر بازنهند

تا حشر ز قال و قیل خود باز رهند

تا کی گوئی کسی خبر باز نداد

چون بیخبرند از چه خبر باز دهند

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مولانا

تا تو بخودی ترا به خود ره ندهد

چون مست شدی ز دیده بیرون نجهند

چون پاک آئی ز هر دو عالم به یقین

آنگه بنشان نفرت انگشت نهند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه