اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب السادس: فی ما هو جامع لشرایط العشق و المشاهَده و الحسن و الموافقه و ما یلیق بهذا الباب
»
شمارهٔ ۳۰
مقصود من از جمالت ای جان نظری است
این خود نبود چو...............ی است
من خود دانم که عشق تو بسته دری است
لیکن چه کنم مرا هوسناک سری است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عصیان خلایق ارچه صحرا صحراست
در پیش عنایت تو یک برگ گیاست
هرچند گناه ماست کشتی کشتی
غم نیست که رحمت تو دریا دریاست
هر چند گنهکار است آخر علوی است
فرزند پیمبر است و از آل علی است
زنهار شها که بیش از این مازارش
زیرا که به روز حشر خصمانش قوی است
مستی زمی عشق و نه مستی زمی است
وآن کس که زمی مست بود مست کی است
دیوانه بهار دید گفتا که دَی است
جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است
عالم بر رندان به مثل جام می است
ساقی و حریف و جام می جمله وی است
دریا و حباب و موج آبست بر ما
خود جام حباب خالی از آب کی است
مجنون چه اگر تشنه بحسن لیلی است
لیلی بمثل قطره و مجنون سیلی است
یونس بدرون ماهی اندر صورت
ماهی بدرون یونس اندر معنی است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.