گنجور

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

هم بر سر آن نیی که ما را بینی

وان حال که دیده یی یکی وا بینی

برخیز و بنظّارۀ احوال من آی

گر دل دهدت که درد دلها بینی

همام تبریزی

ای باد اگرش خوش دل و تنها بینی

و او را هوس این دل شیدا بینی

گویش تو بدان نشان که دی می‌گفتی

کاحوال تو چون است بیا تا بینی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه