اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید » شمارهٔ ۱۹۲ دردی است طمع که نیستش درمانی گنجی است یقین که نیستش پایانی خاک در فقر توتیایی است بزرگ کان حیف بود به چشم هر سلطانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این ابیات دربارهی طمع و فقر صحبت میکنند. طمع نوعی دردی است که درمانی ندارد و گنج یقین نیز پایانی ندارد. اشاره به فقر دارد که به رغم بزرگیاش، به چشم هیچ پادشاهی نمیآید و در واقع حیف است که بیارزش دیده شود.
هوش مصنوعی: طمع یک درد است که هیچ درمانی برای آن وجود ندارد، و گنجی است که مطمئن هستیم هرگز به پایان نخواهد رسید.
هوش مصنوعی: خاک در فقر همانند سنگی بزرگ و با ارزش است، که درست نیست این زیور در چشم هر پادشاهی قرار بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هستی که عیان نیست روان در شانی
در شان دگر جلوه کند هر آنی
این نکته بجو ز کل یوم فی شان
گر بایدت از کلام حق برهانی
ای دوست مرا دید همی نتوانی
بیهوده چرا روی ز من گردانی
بی جرم و جنایتی که از من دانی
چون پیر خر از نیش، ز من ترسانی
اقبال براندت که حکمت خوانی
ور نام طلب کنی ز نان در مانی
بردار مرا ز خاک اگر بتوانی
تا پیش تو بر خاک نهم پیشانی
ای آنکه به روی، قبلهٔ خوبانی
دل را دل و تن را تن و جان را جانی
گفتم به دلت خریدم از نادانی
اکنون که پدید است به جان ارزانی
شوخی صنمی خوشی کشی خندانی
طوطی سخنی و عندلیب الحانی
چون برده دلم به لابه و دستانی
لابد پس دل روم چو سرگردانی
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.