اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
»
شمارهٔ ۱۲۰ - طلب الآخرة
تا وسوسهٔ عشق مهیّا نشود
بی صدق و صفا عیش مهنّا نشود
دنیا ندهی زدست و دین می طلبی
این هر دو به یک جای مهیّا نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زین پس دل من بمهر یکتا نشود
وین عشق کهن گشته مطرا نشود
آن آینه که عکس روی تو گرفت
روی من ازان آینه پیدا نشود
تا پای کسی سلسله آرا نشود
او را سر قدر آسمان سا نشود
باز ار نشود صید و نیفتد در قید
او را به سر دست شهان جا نشود
هرگز چشمم به روی او وانشود
کز موج نگاه دیده دریا نشود
همچون مژه زیاده در دیده خلد
گر نیم نگه صرف تماشا نشود
گفتم ز غمت غنچهٔ دل وا نشود
گفتا چه فضولی ست، شود یا نشود
بیهوده چه نالی از گرانباری دل؟
گر غم غم ماست، بار دلها نشود
تا پای تو سر، سر تو تا پا نشود
از رشتهٔ کار تو گره وانشود
نفست گوید فنا شدم حق گشتم
باور نکنی که خر مسیحا نشود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.