اوحدالدین کرمانی
»
دیوان رباعیات
»
الباب الحادی عشر: فی الطامات و فی الاقاویل المختلفة
»
الفصل الثانی - فی الاقاویل المختلفة خدمة السلطان
»
شمارهٔ ۸۴
گر با من خسته دل بیفتد رایش
جان و دل و دیده هر سه سازم جایش
وآنگاه مرا زغایت سودایش
روزی بینی بمرده اندر پایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر بیان میکند که اگر معشوقش به او توجه کند و در دلش جا بگیرد، تمام وجودش را وقف او خواهد کرد و در نهایت، روزی او را به حالتی میبیند که در عشقش جان داده است.
هوش مصنوعی: اگر با من دلشکستهای بیفتد، جان و دل و چشمانم را به پای او تقدیم میکنم.
هوش مصنوعی: در آینده روزی خواهی دید که او به خاطر عشقش، بر خاک پای من افتاده و جانش را از دست داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخی که به دیده بود دایم جایش
رفت از نظرم سر و قد رعنایش
گشت از پی او قطره ز نان مردم چشم
چندان که زاشک آبله شد بر پایش
من خود به چه دل زنم دم سودایش
یا من چه سگم که دیده سازم جایش
گر دست رسد جملهٔ معصومان را
در دیده کشند جمله خاک پایش
آن سرو که نیست در جهان همتایش
از قامت اوست باغ را آرایش
در راستی ارچه کس ندارد پایش
هم زیر آمد ز قدّ تو بالایش
ای روی تو آراسته بی آرایش
دیدار تو داده روح را آسایش
بخشود نیم گرت سر بخشش هست
کز بهر چنین روز بود بخشایش
گردون که ز هم نمیفتد اجزایش
کو سیل عدم که بر کند از جایش؟
هرگاه که لقمهای گره شد به گلو
ناچار خورند آب بر بالایش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.